پرسشتان را مطرح کنید

خانه » ازدواج » چیکارکنم؟
1 امتیاز
Vote Con!

چیکارکنم؟

ازدواج

باسلام من دختری 24 ساله هستم و نزدیک 1 ساله که ازدواج کردم بخاطر رفتارهایی که قبلا واسه نگه داشتن زندگیم میکردم و الان اون رفتارها وظیفه شده دارم هرروز سوال و جواب پس میدم و اینکه الان احساس می کنم کودک درون شوهرم بروز کرده و هرروز به هر بهانه ای قهر میکنه و قیافه میگیره
دیگه واقعا خسته شدم و حس می کنم که نمی تونم باهاش کنار بیام ولی هم شوهرم و هم زندگیمو دوست دارم نمیخوام از دستش بدم
کمکم کنید که چیکار کنم

توسط affsun درازدواج · پاسخ 3624 روز 3 ساعت 2 دقیقه قبل

سوال: 1 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 2

 

پاسخ (43)

  1. 1 vote

    سلام دوست عزیز
    قهری که از روی مصلحت اتفاق افتاده و تداوم آن نه به دلیل احساسات تند فرد ،بلکه به دلیل همان مصلحت است، از موضوع بحث ماخارج است .قهر های فامیلی هم که ریشه در سوء تفاهمات و سوءرفتارهای تعمدی دارند نیز موضوع این بحث نیستند؛ بلکه صرفا دلایل قهر بین همسران، در این مقاله مورد توجه قرار گرفته است و مربوط به همسرانی است که زیاد با آن سرو کار دارند و از آن آسیب دیده اند .

    قهر رفتاری است که ریشه در یک عاطفه و هیجان منفی، توام با خشم دارد و بسته به شدت و ضعفش ،طول می کشد . قهر می تواند مثبت یا منفی باشد ؛مثبت است اگر جانشین انتخابهای بدتر شده یا آنکه مانع تسلیم فرد در مقابل زورگویی های دیگران شده باشد. اما منفی و بسیار آسیب زاست اگر از روی لجبازی و عدم بخشش اتفاق افتاده باشد.

    قهر رفتاری است که ریشه در یک عاطفه و هیجان منفی، توام با خشم دارد و بسته به شدت و ضعفش ،طول می کشد .

    قهر در بین اکثریت همسران اتفاق می افتد اما در بین برخی بسیار بیشتر و جدی تر رخ داده و به صورت یک عادت در می آید. و بسیاری از لحظات شیرین زندگی را به تلخی و غصه می گذراند در این صورت قهر دردی است که اگر به شکل جدی درمان نشود سرطانی وخیم برای زندگی زوجین محسوب می شود.

    ممکنه این حالتش بخاطر این باشه که علاقه او به اندازه علاقه شما نیست و در نتیجه بخاطر اینکه می دونه خیلی دوستش دارید وقتی حرفی پیش میاد قهر می کنه تا شما برای اشتی قدم جلو بذارید اگر مشکل این باشه شما باید تلاش کنید علاقه ایشون به شما زیاد بشه یعنی سعی کنید از نظر اخلاق و رفتار طوری که اون می خواد باشید و همچنین از نظر رابطه زناشویی تحویلش بگیرید و از هر راهی می تونید زمینه رضایتمندیش رو فراهم کنید تا دلش به سمت شما جلب بشه
    شاید بگید اگه اون قهر کنه و من به او محبت کنم معناش اینه که با این کار به او جایزه خواهم داد جوابش اینه که زندگی به معنی محبت در مقابل محبت نیست یعنی این طور نیست که اگر به ما محبت شد محبت کنیم بلکه باید کاری کرد که محبت بر زندگی حاکم بشه هرچند در مقابل محبت بی مهری ببینه چون این کار سبب می شه علاقه همسر تدریجا زیاد و در نتیجه بی مهریش به محبت مبدل بشه

    البته اگر بعد مدتی محبت از جانب شما دیگه قهر نکرد یا اگرم قهر کرد خودش برگشت که هیچ اما اگر بازم قهر کردن ادامه پیدا کرد احساس کردید که از محبت شما سوء استفاده می کنه معلوم می شه که محبتش زیاد نشده یا اینکه به اندازه شما نرسیده و در نتیجه انگیزه ای برای ناز کشیدن نداره لذا در این صورت وقتی قهر نابجا کرد اون قدر طرفش نرید تا خودش به طرفتون بیاد و اگر هرچه انتظار کشیدید طرف شما نیومد بدون اینکه نازش رو بکشید باهاش صحبت کنید و کارهایی رو که براش کردید توضیح بدید و ازش دلیل کارش رو بخواهید تا شاید از طریق تعامل گفتاری مشکلتون حل بشه
    . راه حل پیشنهادی ما به شما این است که زمانی که همسرتان بعد از یک نزاع به حالت قهر سکوت می‌کند و به لاک خود می‌رود او را تنها بگذارید تا هم او به آرامشی نسبی برسد و هم خودتان بتوانید با منطق و به دور از طغیان احساسات زودگذر با هم مشکلات زندگی تان را حل کنید.

    توسط آقای ص - غفاری · 3624 روز 2 ساعت 55 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  2. 1 vote

    مشکل اینجاست که اون فکر میکنه من اصلا دوسش ندارم و اون واسم مهم نیست من ناراحتیم اینه که دعواهای ما سر هیچ و پوچه.
    آخر همه دعواهامونم میگه هرجور راحتی همون جور باش، من مجبورم تحملت کنم
    یا بیشتر مواقع وقتی چیزی ازش میخوام میگه خانواده من این چیزو قبول نمیکنه و من باید اونارو توجیح کنم اگه اونا قبول کردن بعد میتونم درباره اش تصمیم بگیرم یا اینگه میگه بخاطر اون چیزی که من میخوام باید از خانواده ام فاصله بگیرم و تو باعثش هستی که این اتفاق بیفته
    و این چیزا منو ناراحت میکنه و از اون دلسرد

    توسط affsun · 3624 روز 2 ساعت 28 دقیقه قبل

    سوال: 1 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 2

  3. 1 vote

    سلام دوست عزیز
    یک مرد نیاز دارد همان گونه که هست پذیرفته شود ، دقیقاً همان طوری که هست .این نوع پذیرش کامل ،او را متقاعد می کند که شما براستی اورا دوست داریداگر می خواهید که ازدواج شما با کامیابی همراه باشد ، شما باید تصمیم بگیرید که شوهر تان را همان گونه که هست بپذیرید ، وبدانید که ارتباط بین شما بدون پذیرش ، بهبود نخواهد یافت. حق انتخاب وتصمیم گیری با شماست ، شما می توانید انتخاب کنید که با خشم وعصابنیت زندگی کنید ویا این که شوهرتان را بدان گونه هست پذیرا شویدذیرش با تحمل همسر فرق دارد ، بردباری وتحمل به معنای پذیرش نیست ، تحمل شما فقط شوهرتان را وادار می کند که احساس نقص و ناشایستگی بکند . اومی تواند احساس کند که مورد قبول همسرش قرار نگرفته و قادر نیست که شما را کاملاً دوست بدارد.پیامبر گرامی اسلام می فرمایند : هیچ مردى بعد از اسلام نفعى بالاتر از همسر مسلمان عایدش نشد كه چون به او بنگرد مسرور گردد، و چون به او فرمانى دهد اطاعت نماید، و در نبود شوهر مال او و ناموس خود را حفظ نماید.اولین نکته ای که در گفتار تأثیر فراوانی در روان شوهرتان دارد و موجب افزایش علاقه شوهرتان به شما خواهد شد ، «تحسین کردن شوهر» است ، این تحسین مهم ترین نیاز روحی یک مرد است.کی از نمادهای احترام و توجه رفتاری ، استقبال ،بدرقه از شوهر است و نشانه ی دیگر عذر خواهی کردن و قبول عذر است هنگامی که مشکلی بین آنها ایجاد می شود.زن می تواند با جملات تمجید آور که در نهایت لطف ومحبت تنظیم شده باشد ،شخصیت واحساس شوهرش را کاملاًعوض کند و واقعاً از او مردی با لیاقت وبا کفایت بسازد

    * شوهرخود را هرآنگونه که هست ، بپذیرید .

    * از او به هیچ عنوان ایراد نگیرید (حتی زمانی که کارش ایراد دارد ).

    * با جملات وکلماتی محبت آمیز او را تشویق کنید .

    * همواره او را تأیید کنید به گونه ای که او تصور کنند بهترین شوهر دنیا است !!

    * قبل از آمدن از سر کار آماده استقبال از او باشید وبا روی باز وخندان به اسقبالش بروید وبا جملات عاطفی ورود اورا به خانه خوش آمد بگویید .

    * موقع سر کار رفتن با کلماتی مثبت وعاطفی اورا بدرقه کنید .(در صورت امکان با آغوشی گرم اورا بدرقه نمایید )

    * پیش دیگران از او تعریف کنید وشایستگی های اورا به رخ دیگران بکشید .

    * در کارهای اداری ویا بازار او را تشویق کنید ،ودر مشکلات او را روحیه بدهید .

    * از همه مهمتر همیشه تصمیم گیری نهایی را به او واگذار کنید ،واگر نظری دارید به صورت پیشنهاد مطرح نمایید ولی بگذارید او تصمیم بگیرد ،واگر غیر از نظر شما تصمیم گرفت ،تسلیم نظر او باشید.

    توسط آقای ص - غفاری · 3624 روز 1 ساعت 13 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  4. 1 vote

    AFFSUN,

    خانم افسون ! آقایون در مواقع قهر در شرایط بهتری از نظر روحی و روانی به سر میبرن … چون این قهر مثل یک دیوار اونارو از غرغر کردنا و کلا” مسایل زندگی دور میکنه و اینجوری احساس امنیت بیشتری میکنن …در مورد شما باید گفت که شوهرتون میدونه که چقدر به قهر حساس شدید پس ناجوانمردانه میخواد ازش استفاده کنه … توصیه میکنم اگه امکانش هست مشاوره برید و مشکلتون رو اونجا بیان کنید …
    به هرحال گاهی رفتارهایی که ما برای بهتر شدن محیط اطرافمون بطور فوق برنامه انجام میدیم باعث میشه طوری دیگه عبیر بشه و به همین خاطره که شما الان اینقدر خسته و دلزده هستید …

    درضمن برای مشاوره ، به سایت تخصصی مشاوره مراجعه فرمایید .
    http://www.moshaver.co

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3524 روز 4 ساعت 14 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  5. 1 vote

    پسری 22 ساله هستم و عاشق دختری 23 ساله شدم.از لحاظ فکری ، اعتقادی ، اخلاقی و خانواده تو یه سطح هستیم و تفاهم داریم.بنده 2 ترم تا فارغ التحصیلی دارم و ایشون 1 ترم.سربازی هم نرفتم.از لحاظی هم فاصله ی شهرامون 1000 کیلومتره و تحمل دوری سخته واسه مون.خانواده ی من از این موضوع با خبرند . در خانواده ی اون هم فقط 2 تا خواهرش که ازش بزرگترن از این رابطه خبر دارند.با خواهر بزرگشون که حرف زدم ایشون گفتتن شما بیاین خواستگاری من پدر مادرمو راضی میکنم که موافقت کنن
    دخترخانومی هم که من عاشقشم میگه اگه پدر ماردم راضی شن من با نامزدی موافقم ، اما عقد باشه واسه وقتی که سرکار رفتی
    به نظر استادید گرامی من کی اقدام کنم و به خانواده بگم برم خواستگاری؟
    نظرتون درباره ی این که عید که ترم اخرم برم چیه ؟

    توسط amirali1 · 3519 روز 1 ساعت 12 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 2

  6. 1 vote


    amirali1,

    دوست عزیز راستشو بخوای خیلی بهتره در این مورد به مشاور مراجعه حضوری کنی …ولی کلا” این نوع ازدواج ها اینده خوبی ندارن …شما فقط از طریق نت با هم آشنا شدید و هیچ شناخت دیگه ای از هم ندارید .. مسلما” در آینده مشکلات فرهنگی زیادی رو در پیش خواهید داشت …
    ولی خب به هر حال کسی از فردای خودش خبر نداره … بهتره در این مورد تا پایان درس صبر میکردی و کاری با ثبات برای خودت بدست میاوردی …که با دست پر به خواستگاری بری…ولی از طرفی این بهتون بگم که باید قدرت شنیدن جواب ” نه ” رو هم داشته باشی و بتونی خوب باهاش کنار بیای …

    درضمن برای مشاوره ، به سایت تخصصی مشاوره مراجعه فرمایید .
    http://www.moshaver.co

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3518 روز 21 ساعت 33 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  7. 1 vote

    Slm.mn. 18 slalame o az 14 salegi estemna mikonam.kheili say kardam ta tarkesh konam vali nashod. Alan be shedat zud enzali gereftam.faramushi.nmidunam harchize bade dg e k az maayebeshe.tazegia ham to manim ye zare khun.lakhte shode didam k kheili negaranam kard.midunam yki az alayeme saratane porostate vali khundam k age ta doma ghat she mohem nis.lotfa darin mored ham bgin az koja befahmam ke saratane ya na. Chon avalin bare darumade..mn alan dg az estemna ye zare ham lezat nmibaram asan nmidunam chera mizanam.kheiliam saram shologhe.parkour karam hasam.badansaziam miram.reshtamam riazie kamelan saram shologhe vali bazam mizanam.lotfan komakam konin mno nejat bedin bekhoda daram az bein miram.

    توسط shahinauditore · 3504 روز 12 ساعت 32 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 2

  8. 1 vote


    shahinauditore,

    شاهین جان سلام … اول از هرچیزی لطفا” فارسی بنویسید … ولی در مواردی که گفتید …اگه خودارضایی در دوهفته یکبار باشه نمیشه گفت که اختلال جنسیه ولی در مورد شما فکر کنم به دفعات بالاست و و جود خون هم میتونه علایم اون باشه … چون شما با این کارتون میزان هورمون جنسی رو در خونتون پایین میارید … و باعث اختلال در تکمیل سیستم تناسلی و جنسیتون میشید … در ضمن در این سن باید رژیم غذایی خیلی خوبی داشته باشید و در مورد خون هم بهتره با یک متخصص اروروژیست مشورت کنید … انجام یکسری تست بالینی میتونه بهتون کمک کنه که بفهمید سالم هستید

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3504 روز 6 ساعت 56 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  9. 1 vote

    با سلام من ی زن مطلقه هستم ۲۵ سالمه والان حدود ۲ سال هست از همسرم جدا شدم من روحیم جوری هست که زیاد میخندم و با بقیه گرم میگیرم و احساس میکنم همین باعث شده بعضیا ی فکرایی بکنن بزارین واضح تر بگم من زیاد خونه خواهرم میرم و هرچند که از شوهر خواهرم خوشم نمیاد ولی خب بخاطر خواهرم مجبور بودم با شوهر خواهرم هم گرم بگیرم ولی متاسفانه اون پیش خودش ی فکرایی کرده بود خیلی برام سخته که بخوام اینو توضیح بدم چند روزهست با خودم درگیرم و نمیدونم باید چیکار کنم چه جوری خودمو آروم کنم و فراموش کنم ، ی شب بخاطر دخترم خونه خواهرم خوابیده بودیم برعکس همون شب هم شوهر خواهرم مشروب خورده بود ما همه باهم خوابیدیم بعد از ی ساعت من یهو از خواب پریدم و دیدم شوهر خواهرم بالای سرم نشسته هراسون بلند شدم گفتم چی شده گفت هیچی دنبال گوشیم میگردم گفتم اینجا که نیست اون دست انداخت دور گردنم و من رو بوسید من زدم تو گوشش و بلند شدم گفتم کثافت برو بیرون و اون میخواست توضیح بده ومن نزاشتم و گفت این موضوع بین خودمون باشه من همون شب حالم بد شد و تاصبح از ترس خوابم نبرد به محضی که هوا روشن شذ زنگ زدم بابا اومد بردم خونه از این اتفاق چند روز میگذره ولی من هنوز نتونستم فراموش کنم و آذارم میده خواهش میکنم بهم بگید باید چیکار کنم که دیگه این اتفاق نیفته و آروم بشم.

    توسط zeinab · 3496 روز 6 ساعت 45 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 3

  10. 1 vote

    من یه دختر ۲۰ ساله هستم با هر پسری که قرار می زارم نمی تونم حرف بزنم نمی دونم چی بگم به نظرتون باید چی کار کنم؟
    با یه پسر ۱ماه و نیم دوست بودم هر وقت بیرون می رفتیم حرفی نداشتم بزنم تو اس ام ام خوب حرف می زنم اما حضوری نمی تونم حرفام وبزنم خیلی داغونم لطفا کمکم کنید

    توسط hosnasa · 3475 روز 2 ساعت 23 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  11. 1 vote

    hosnasa,

    راستش نصیحتتون نمیکنم که رابطه دوستی رو به هم بزنید ولی در حال حاضر دوستی های امروزه طوری شده که نمیشه بهشون اعتماد کرد ..پس بهتره در این مورد کاملا” پاک و خوددار رفتار کنید … و در مورد حرف زدنتون بهتره متنی رو جوی اینه بخونید و صداتونو بلند کنید تا گوشاتون با صدای خودتون آشنا بشن و اینطوری به مشکلات گفتار خودتون اشنا بشید … در ضمن بهتره حرفایکه میخوایت بزنید رو در یک کاغذ بنویسید تا از پراکندگی گفته هاتون دوری بشه … و اگر بازم این مشکل رو داشتید با مشاوری مشورت کنید

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3474 روز 20 ساعت 5 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

    • مدیریت سایت – محمدی, خیلی ممنون از راهنمایتون اما من یه مشکل دیگه ام دارم نمی دونم راجع به چی حرف بزنم

      توسط hosnasa · 3473 روز 3 ساعت 33 دقیقه قبل

  12. 1 vote

    با سلام
    26 سالمه و حدود 1سال هست که با پسرس اشنا شدم.دوسم داشت و دوسش دارم.تو مدت 1سال چون من دانشجوی شهر دیگه ای بودم و اون تو شهر خودمون درس می خوند کم همدیگرو می دیدیم. اما من تقریبا هر 10 روز حدود 8ساعت راه رو می یومدم تا ببینش که احساس تنهایی نکنه.اما چند ماه بعد از دوستیمون به صورت اتفاقی فهمیدم با دختر دیگه ای هم در ارتباطه. اول انکار می کرد اما بعد اعتراف کرد و گفت تنهایی و نبودنت اذیتم می کرد اما حالا فهمیدم که هیچ کسی جای تورو واسم نمی گیره و ازم یه فرصت دوباره خواست.منم بهش این فرصتو دادم.بعد اون کلی عوض شد.خیلی بیشتر بهم محبت می کرد.منم متقابلا بیشتر دوسش داشتم. تا اینکه دوباره دیدم تو گوشیش پیامهای محبت امیزی به یه دوختره دیگه داد.ال عصبی شد از اینکه رفتم سر گوشیش.بعد قسم خورد قضیه مربوط می شه به همون بار اول و بعد از اون دیگه سمت کسی نرفته و این پیاما از همون زمان تو گوشیش مونده.منم که دیگه واقعا بهش علاقمند شده بودم خودمو زدم به خریت و بخشیدمش.چند روز پیش گوشیمو دادم دستش و خودم روفتم جایی.وقتی برگشتم خیلی عصبی بود.رفته بوده سر وقت گوشیمو اس ام سامو چک کرده بوده.تو گوشیم اس ام اسای چندتا از همکلاسیای پسرم بود.اما خدا شاهده اونا فقط همکلاسیم بودن که واسه هماهنگی چندتا کار درسی بهشون پیام داده بودم.اما دوست پسرم می گه تو بهم خیانت کردی و از اعتمادم سو استفاده کردی و با پسرای دیگه هم در ارتباطی.میگه به تلافی کاری که کردم توهم رفتی با پسرای دیگه.هرچی هم واسش توضیح می دم که هیچ خبری نیست قبول نمی کنه.بهش می گم هرطور که تو بگی من ثابت می کنم بهت خیانت نکردم اما مرغش یه پا داره و میگه نمی خوام ثایت کنی.حالا من موندم باید چکار کنم؟ از طرفی واقعا دوسش دارمو نمی خوام از دستش بدم و از طرفی نمی دونم چطور بهش ثابت کنم اشتباه می کنه و من وااقعا بهش وفادار بودم؟لطفا راهنماییم کنید.من دیگه فکرم کار نمی کنه.چند روزه که نه حوصله انجام کاریو دارم و نه می تونم چیزی بخورم یا کاری انجام بدم.یه راه حل جلو ام بزارید.دارم دیونه می شم.

    توسط rozaaa · 3469 روز 4 ساعت 8 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  13. 1 vote

    rozaaa,

    خب اینو به یاد داشته باشید وقتی کسی هر کاریو انجام میده در مورد همون کار در مورد دیگران حساسه … وقتی ایشون خیلی راحت ارتباط برقرار میکنه و مسیج میده …خب ! در مورد شمام همین حس شک و تردیدو داره و همه رو به همون چشم میبینه … پس در آینده شما با فردی اینچنین سروکار دارید … در ضمن حتی اگه براش توضیح بدید و قانع اش کنید مسلما” در آینده هر رفتاریو از شما نوعی تلافی و … تفسیر میکنه … ازدواج با چنین افرادی بسیار سخته چون دائما” باید درس تفسیر رفتارهاتون برای توجیه کردنشون به راه باشه… چون شک و تردید دشمن بزرگی برای روابط مشترک به حساب میاد حالا چه زناشویی و چه روابط عاطفی و دوستانه

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3468 روز 6 ساعت 20 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  14. 1 vote

    سلام خواهش میکنم به سوالم جواب بدید دارم دیونه میشم من پسری 17 ساله هستم و از بچگی علاقه شدیدی به بوسیدن و بو کردن و حتی لیسیدن پا خانوما داشتم(از مچ پا به پایین) و هنوز هم دارم و البته حسم تشدید شده و به اصطلاح به این حسم میگن foot fetish دیگه نمیدونم چیکار کنم موقع درس خوندن اصلا تمرکز ندارم و همش فکرم پیشه بوسیدن پا خانوماست به کسی هم نمیتونم بگم چون خجالت میکشم و شرایط تنها دکتر رفتن هم ندارم .لطفا راهنماییم کنید

    توسط ehsan_moosavi · 3467 روز 50 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 2

  15. 2 votes

    ehsan_moosavi,

    دوست عزیز این رفتارها نوعی اختلال جنسیه و شما باید برای درمان خودتون حتما” با مشاوری متعهد مشورت کنید …چون این مشکلو نمیشه با چند خط حل کرد باید مداومت و تلاش کنید تا این فکر در ذهن شما کمرنگ بشه ..در غیر اینصورت تمام فکر و ذهن شمارو خواهد گرفت و در زندگی مشترک اینده تون تاثیر گذار خواهد بود

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3466 روز 2 ساعت 53 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  16. 1 vote

    خیلی ممنون ولی اصلا شرایط تنها دکتر رفتن رو ندارم و به خانوادم هم نمیتونم بگم باور کنید عینه حقیقتو دارم میگم خواهش میکنم یه راهی بگید که لا اقل این حسمو کمتر کنه
    باور کنید جز ایجا جایی رو سراغ ندارم که مشکلمو باهاش در میون بذارم
    اهل دوست دختر و … این حرفا هم نیستم

    توسط ehsan_moosavi · 3465 روز 23 ساعت 20 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 2

  17. 1 vote

    سلام
    من 21 سالمه..الان حدود 5 ماه هست که با پسری آشنا شدم.قصدمون ازدواجه چون خدا رو شکر از هر لحاظ هر2مون تا الان رفتارمون خوب بوده مخصوصا از لحاظ اعتقاداتی(برای من ایمان و اعتقادات خیلی مهمه)..از خانواده ی من مادرم و خواهرام در جریانند و از خانواده ی اون مادرش و خواهرش..قرار بود بعد از ماه رمضون بیان برای خواستگاری اما شرایط من جور نبود چون یه خواهر بزرگ تر از خودم دارم که نمیشه!
    متاسفانه ما از هم دوریم ینی هر کدوم توی یه شهر جدا از هم زندگی میکنیم..اوایل رابطمون یه جورایی رسمی بودیم کم کم با هم راحت شدیم
    تا چند روز پیش بهم گفت همینجوری تعادل رو حفظ کنیم(زیادی راحت نشیم که من موافق بودم)تقریبا ماهی یه بار میاد که همدیگرو میبینیم قراره هفته دیگه بیاد که….الان چند وقته میگه اگه اومدم بذار بغلت کنم..من اصلا راضی نیستم فقط بخاطر حس گناهش میگم بهش گفتم بذار محرم شیم میگه شاید حالا حالا ها محرم نشدیم…من به ایمان اون از هر لحاظ مطمئنم منظورم اینه قصدش هوس نیست..دفعه اول که همو دیدیم دستامو گرفت که من دستمو کشیدم بقولش خودش فهمید که حیا دارم بعد که ازش پرسیدم گفتم تو با این ایمانت چجور اینکا رو کردی گفت من به عنوان زنم این کار رو کردم..حالا بنظرتون چیکار کنم؟!!!!نمیخوام پیش خدا شرمنده بشم…در طول روز ما با هم راحتیم مثلا شکلک بوس و اینا واسه هم میفرستیم میگه اگه بنظرت گناه داره که بغلت کنم و اینا اون بوس و…..هم گناه داره و باید با هم رسمی بشیم اگه نذاری ممنون میشم راهنماییم کنین

    توسط elahe21 · 3458 روز 3 ساعت 10 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 2

  18. 1 vote

    elahe21,

    خب دوست عزیز چیزی که ایشون رو به شما متمایل میکنه همین حس عطشیه که برای رسیدن به شما داره … خیلی روشن به شما بگم … پسر با حس جنسی و دختر با حس عاطفی وارد یک رابطه عاطفی میشن و گاهی تناقضات میتونه در این موارد بسیار تاثیرگذار باشه … به هرحال تا وقتی که شما محرم هم نشدید هر نوع عشقبازی برای شما حرام محسوب میشه و این حرام بودن تماما” به نفع خودتونه تا از عطش رسیدن به همدیگه کم نشه وگرنه بعد از چندبار انجام اینکار مسلم بدونید سردی جای اونو میگیره و حس افسردگی و ناراحتی و گناه که برای شما ها خواهد ماند … پس بهتره در این مورد برای خودتون حریم و مرزی رو مشخص کنید تا بتونید در شرایط باثبات تری در کنار هم قرار بگیرید

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3458 روز 2 ساعت 46 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  19. 1 vote

    مدیریت سایت – محمدی,

    خیلی ممنون از راهنماییتون
    من چند بار بهش گفتم اگه بیای نمیذارم این کارو انجام بدی…اون گفت باشه پس بعدش دیگه با هم رسمی برخورد میکنیم!!
    بخدا راضی نیستم..
    بنظرتون چجور قانعش کنم؟از طرفی نمیخوام بعدش با هام رسمی بشه

    توسط elahe21 · 3454 روز 46 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 2

  20. 1 vote

    elahe21,

    به هرحال در این مرحله ایجاب میکنه که شما بین خودتون یم حد ومرزی قرار بدید تا بتونید در آینده برای هم تازگی و طراوت داشته باشید …
    به هرحال رسمی بودن برای این دوره بد نیسات واز تحریک شدنتون جلوگیری میکنه ولی خب اگه ایشون واقعاگ خواستار شماست میتونه برای ازدواج لااقل قدمی برداره و دونفرتون با هم برای زندگیتون تلاش کنید …به همین خاطر به این رسمی بودن زیاد توجه نکنید … چون دوامی نداره

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3454 روز قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  21. 1 vote

    zeinab,

    خب دوست عزیز چیز جز گذشت زمان نمیتونه این اتفاق رو در ذهن شما کمرنگ کنه …به هرحال بعضی رفتارهای خانم ها از طرف آقایون بد تعبیر میشه و به همین خاطره که ایشون هم برای خودش تعبیر خاصی در نظر گرفته … بهتره در این مورد خودتونو بیشتر از این آزار ندید و اجازه بدید تا خاطره این اتفاق از ذهنتون پاک بشه

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3429 روز 3 ساعت 30 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  22. 1 vote

    مدیر محترم لطفا پیغام قبلیه منو تایید نکنین من میخواستم خصوصی پیغام بدم که ظاهرا عمومی شد .خواهش میکنم پاکش کنین

    توسط shoukkaa · 3424 روز 14 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  23. 1 vote

    shoukkaa,

    خب همونطور که خواسته بودید پیام شمارو نشون ندادیم … ولی اینو بدونید که خیر در چیزیه که اتفاق میفته … پس اگه قرار به رفتن در این راه نبودید هیچ وقت به سمتش هدایت نمشدید … بهتره برای یکبار و برای همیشه با خودتون رو راست باشید و اگه تصمیمتون به رفتنه بدون اینکه چیزی یا کسی جلوتونو بگیره به راهتون ادامه بدید …. و اگه واقعا” نمیخوایت ادامه بدید بهتره همین الان تمومش کنید و زندگی عادی خودتونو ادامه بدید … خیلی ساده است مثل کلید برق دو حالت بیشتر برای شما نیست … ولی به نظر من کلید روشن رو بزنید و با دنیای جدیدی آشنا بشید و از تجربیاتتون برای خدمت کردن به خلق خدا استفاده کنید …

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3423 روز 20 ساعت 24 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  24. 1 vote

    با سلام عرض خسته نباشید خدمت شما
    من پسری 25 ساله هستم که حدود 3 سال پیش با دختری آشنا شدم. توی این سه سال کلآ 3 هفته ای با هم درست حسابی حرف زدیم و بقیه ی مدت قهر بودیم و حرف نمیزدیم. البته اون دوسم داشت ولی من محلش نمیذاشتم. ولی نمیدونیم چه اتفاقی افتاده که 1 ماهی هست که عاشق همدیگه شدیم و قصد ازدواج داریم.مراحل اول خواستگاری انجام شده و با هم هیچ مشکلی نداریم. تنها مشکل اینجاست که این دختر قبل از من یه دوست پسر داشته که 3 بار با اون رابطه ی جنسی داشته.البته به گفته ی خودش چون عاشق اون پسره بوده از روی دوست داشتن دست به این کار زده و به خاطر این میرفته خونه ی پسره که اونو ببینه.ولی اون پسر از دوست داشتنش سوء استفاده میکنه و باهاش رابطه برقرار میکنه.و حتی خودش میگفت که موقع رابطه من گریه میکردم و چیزی یادم نمیاد.بعد از آخرین رابطه اش دیگه توبه کرده و هیچ وقت دست به چنین کاری نزده. با عرض معذرت رابطه ی اینها مقعدی بوده و دختر است. همه ی این حرفارو هم با گریه زاری ، خودش از گذشتش بهم گفته.من هم هر وقت میبینمش یا بهش فکر میکنم یا حرف از مسائل جنسی میشه یاد گذشتش میوفتم.ازش هیچ ناراحتی ندارم فقط میخوام گذشتشو فراموش کنم.چون بد جوری عذابم میده. راهنماییم کنین باید چیکار کنم ؟

    توسط delmario · 3420 روز 13 ساعت 42 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 3

  25. 1 vote

    delmario,

    خب دوست عزیز بهتره از فکر این ازدواج بیرون بیای .. چون نه شما و نه ایشون نمیتونید گذشته رو فراموش کنید و همین تردید داشتن میتونه عاملی برای مشاجرات و محدودیت و شک و تردید در آینده زندگی شما باشه … بهتره در این مورد خوب فکر کنید …. چون با این تفاسیر نمیتونید باهاش کنار بیایت وگرنه این سوالات به ذهن شما خطور نمیکرد!

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3419 روز 22 ساعت 1 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  26. 1 vote

    آخه نمیتونیم از فکرهم دربیایم. چند روز بعد هم خواستگاریه.بدجوری عذابم میده.ولی وقتی باهاشم احساس آرامش دارم.وقتی ازش دورم این فکرا به سرم میزنه

    توسط delmario · 3417 روز 1 ساعت 1 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 3

  27. 1 vote

    delmario,

    خب دوست عزیز یک بام و دو هوا که نمیشه … بلاخره باید بتونید قاطع تصمیم گیری کنید چون پای احساس و عمر و زندگی دو نفرتون در میانه و نمیتونید با شک و تردید در این مورد فکر کنید … اگه واقعا” دوستش داری همینی که هست رو دوست داشته باش … هر چی که بوده رو توی گذشته بذار بمونه … در این چند صبایی که در این دنیاهستیم از زندگی لذت ببرید

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3415 روز 23 ساعت 38 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  28. 1 vote

    آقا کار ما دیگه از کار گذشت
    فقط واسه خوشبختیمون دعا کنین
    قربون همتون برم

    توسط delmario · 3415 روز 13 ساعت 58 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 3

  29. 1 vote

    سلام نزدیک سه ساله با پسری اشنا شدم که از اول احساس می کردم منو دوست داره در حالی که خودم خیلی او را دوست داشتم او هم به من خیلی محبت داشت در حالی که ما چند دفعه همدیگر رو بیشتر ندیده بودیم و بیشتر با هم تماس تلفنی داشتیم چون من زنگ میزدم وبا ایشون مشورت میکردم ایشون ده سال از من بزرگتره .بعد از مدتی که احساس کردم فهمده که من دوستش دارم بهش گفتم که دوستش دارم و او هم در جواب گفت ما با هم تفاهم نداریم .در حالی که من به او گفتم که من آدم حساس واحساسی هستم بعد از مدتی که طاقت نیاوردم ودوباره با او تماس گرفتم او جواب را داد و دلیل دوست داشتن مرا پرسید من هم گفتم به خاطر اخلاق و رفتارش دوستش دارم در حالی که قبلش گفت من اعتقادی به عشق با نگاه اول ندارم ومن هم تایید کردم .وگفت ما با هم تفاهم نداریم و شما عرف را زیر پا گذاشتید ومن گفتم من که از شما خواستگاری نکردم .ودر آخر وقتی بهش گفتم من دیگه به شما زنگ نمی زنم گفت نه اشکالی نداره شما مزاحم نیستید اگه با صدای من آروم میشید اشکالی نداره و من قبول نکردم چون احساس میکنم اصلا از محبت من به خودش برداشت درستی نداشته من هر دفعه که میگفتم نه اون میگفت نه اشکالی نداره تا بالاخره قبول کرد .3با این حال من طاقت نیاوردم والان بعداز یکسال بهش پیام دادم که احساس میکنم پیامهامو رد میکنه .نمیدونم منو دوست داره وبه خاطر شرایطمون حاضر نیست .یا اصلا منو دوست نداره .چند دفعه یه جورایی خواسته بگه منو شما همدیگر رو زیاد ندیدیم .وچند دفعه هم سن منو پرسیده .با این حال من خواستگارهامو به خاطرش رد میکنم .وخیلی دوستش دارم .من فقط منتظر بودم بهم بگه دوسم نداره که هنوز نگفته .از دست خودم خسته ام نمی دونم می تونم بعدا به همسرم با صداقت بگم دوست دارم .چرا نمیتونم فراموشش کنم .من که سه ساله ندیدمش ؟ وقتی پسری بهم گفت دوسم داره شرایطشم خیلی خوب بود خیلی فکر کردم .اخرش بهش گفتم کس دیگه ای رو دوست دارم .اشتباه کردم؟

    توسط negin125 · 3407 روز 17 ساعت 28 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  30. 2 votes

    negin125,

    خب شما با رفتارتون روی یک حباب دارید زندگی آینده رو میسازید … دوست عزیز ایشون به هر دلیلی که باشه به شما علاقه نداره …شاید علاقه ای باشه ولی صرفا” مربوط به ازدواج و تشکیل زندگی مشترک نیست و یک یک حس دوستانه معمولیه … بهتره در این مورد بیشتر فکر کنید … مدت زمان زیادی گذشته و شما خواستگارای خودتونو برای فردی که به شما علاقه ندارد ، رد میکنید و این اصلا” برای شما و آینده شما مناسب نیست

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3406 روز 22 ساعت 59 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  31. 1 vote

    سلام
    دختری 19 ساله هستم .من چند تا دوست خانوادگی دارم ک با هم در رفتو امد هستیم.چند تا دختر و پسر هستن و همشونم از من بزرگترن.یه زنو شوهر هم هستن ک پسره 27 سالشه.من تا امسال ب شدت تو جو درس بودم و با پسری هم دوست نبودم.امسال تابستون این پسر به من همش پیام میداد،من فک میکردم مثه قبلناست ک زنگ میزد و با بچه ها قرار بیرون رفتن میداشتیم،اما دیدم فرق میکنه،پسره خیلی خوبیه،بسیار پسر کاری هست و گذشته سختی رو از لحاظ خانوادگی داشته.ب من میگفت من تنهام و نمیدونم چرا به تو (یعنی من) اعتماد کردم و دارم حرفامو بهت میزنم.از من خواست این رابطه مخفی باشه.چون برای منم بد تموم میشه.خلاصه کم کم منم بهش علاقه مند شدم وفهمیدم ک اون به شدت منو دوس داره.زن تقریبا لوسی داره و ب قول خودش تو این سه سال ازدواجش واقعا تحملش کرده و خیلی باهاش داره راه میاد.ازدواجشم از رو علاقه نبوده و تقریبا خانواده زنش اومدن اینو گرفتن.الان زنشو دوس داره و براشم خیلی خرج میکنه و میرسه بهش.اما در باطن علاقه چندانی نداره و همش ب من میگه تو چرا زود تر نیومدی تو زندگیم تا باهات اشنا بشم.چند بارم با هم رفتیم تنهایی بیرون و همش منو بغلش میگیره و با حسرت حرف میزنه.منم دوسش دارم واقعا مثه این مرد کم پیدا میشن،حتی یبار مچ زنشو گرفته و فهمیده قبلا با کسی بوده اما بازم کنار اومده.اما دایما تو حرفاش میشه غصه و حسرت رو دید.اما این حرفا و دردو دلارو فقط با من میکنه ولی تو جمع با دیگران یک چهره شاد از خودش نشون داده و خیلی تو جمع ب زنشم توجه میکنه.میگه نمیخواد کسی ب غماش پی ببره.حتی ب زنشم اونقدر چیزی نمیگه.اخه اصلا زنش درکش نمیکنه.حالا من باید چیکار کنم.روز ب روز علاقه منم بهش بیشتر میشه و اونم همینطوره.البته اون چون ی همسر کنارشه شاید بهتر بتونه کنار بیاد اما من دارم اذیت میشم و واقعا از دست ساده بازیاش حرص میخورم.دوستم ندارم زندگیش ب هم بخوره چون در هر صورت ما ب هم نمیرسیم چن بارم خواستم تموم کنم و کردم با اینکه دلم نمیخواست.اما اون اصرار کرد و دوباره منو برگردوند.لطفا بگید چیکار کنم.همچنین چه کمکی میتونم ب اون هم بکنم چون دوس دارم حالش بهتر بشه.

    توسط sh.p · 3394 روز 21 ساعت 10 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

    • خیلی بببخشید ولی من واقعا برای شما متاسفام که اینقدر ساده لوح هستید و یک طرفه به قاضی رفتید یه جایی خوندم اگر قضاوت اشتباهی در مورد کسی داشته باشیم دنیا تمام تلاشش رو میکنه تا مارو در اون شرایط قرار بده تا به ما ثابت کنه که در تاریکی همه ما مثل همیم

      توسط فاطمه · 3314 روز 19 ساعت 26 دقیقه قبل

  32. 1 vote

    باعرض سلام، من پسر18 ساله ای هستم امسال دانشگاه رفتم تو دانشگاه از یه دختری خوشم اومده خودم که رو نداشتم بگم و بوسیله اشناهای دیگه تو دانشگاه بهش ابراز علاقه مو گفتم ولی ایشون گفتش نه من بازم باهمون واسطه ها درخواستمو گفتم ولی کماکان جوابش نه بود من خودمم هرچی میخوام دلیلشو بپرسم روم نمیشه و اینکه حرفایی ازش شنیدم که زیاد خوشایند نبودش و درمورد رابطش با یه پسری بوده که من هنوزم باورم نمیشه و طرفی که اینارو گفته هم مطمئن نبود از حرفاش خب من الان چیکار کنم نمیتونم فراموشش کنم و اینکه هرکاری میکنم یاد اون میوفتم ،نمیدونم واقعا چرا این جوری شدم بنظرتون بازم درخواستمو بهش بگم یا اینکه کاره دیگه ای باید بکنم

    توسط ashegh6 · 3394 روز 11 ساعت 15 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  33. 1 vote

    sh.p,

    خب خیلی رک و راست بهتون بگم ایشون از احساسات یک دختر 19 ساله داره استفاده میکنه ..چون سن بلوغ برای شما در بین 21 تا 25 سالگی رخ میده و نظر شما در اون سن با امروزتون بسیار متفاوته … توصیه اکید میکنم هر چه زودتر خودتون رو از این بازی ” خیانت ” به همسر بیرون بکشید وگرنه اگر اتفاقی بیفته پای شما در این وسط گیره و ضربه روحی بزرگی خواهید خورد و ما چندین مورد به این صورت داشته ایم که دختر دیگه انگیزه ای به زندگی نشون نداده … پس دیگه حرفی از دوست داشتن ایشون نزنید چون این مصداق کامل یک خیانت به حساب میاد … چون فکر نکنم شما علاقه ای داشته باشید عامل خراب شدن و ویران شدن زندگی مشترک کسی باشید !!!!

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3394 روز 3 ساعت 21 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

    • sh.p, من فکر نمیکنم ک ایشون داره با من بازی میکنه،البته حس میکنم کار درستی نیست.ما به هم قول دادیم ک در حد یه دوست واسه دردو دلای هم باشیم.من بهش اجازه نمیدم پاشو از گلیمش فراتر بذاره و تا حالا چندین بار دراین مورد جدی باهاش صحبت کردم.من ابدا دلم نمیخواد زندگیش بهم بخوره.اونم نمیخواد زندگیه من خراب بشه اینو مطمئن هستم.اما در هر صورت من واقعا نمیدونم چیکار کنم و یا چجوری این رابطرو تموم کنم.اخه ما رفتو امد خانوادگیه زیادی با هم داریم.الان نزدیک به 4 ماه گدشته و فشار عصبی زیادی روی من هست چون واقعا نمیدونم کارم کجاش درسته کجاش غلطه.اینکه ب دردو دلای کسی گوش بدم و در حد توانم راه حلی جلوش بذارم،این اشتباهه؟لطفا بمن بگید من اشتباه من چیه.من عقلم ب جایی نمیرسه و بدلیل اشنایی خانوادگی با کسی هم نمیتونم مشورت کنم.

      توسط sh.p · 3392 روز 19 ساعت 54 دقیقه قبل

      • دوست عزیز این رابطه در هر سطحی که باشه اگر مشکلی به وجود بیاد میتونه برای شما گرون تموم بشه ..حالا گیریم این رابطه در حد درد و دل ساده باشه ولی نفس و راه این کار اشتباهه ... و هر چقدر هم که جلو برید وابستگی بیشتر خواهد شد و از بعد معنوی و دینی هم شما و ایشون واقعا" گناهکار هستید ...به هرحال اگر فردا بخوایت ازدواج کنید واقعا" با ذهنی که از ایشون و درددلهاش پر شده چطور میخوایت وارد زندگی مشترک بشید ... یک لحظه خودتون رو جای همسر ایشون بذارید ...

        توسط مدیریت سایت - محمدی · 3392 روز 3 ساعت 17 دقیقه قبل

    • ازتون سپاس گزارم.امیدوارم بتونم این رابطرو ب پایان برسونم.خدا هم کمکم کنه.چون من اصلا دوس ندارم یه گناهکار باشم.دیگه فقط ب درسام فکر میکنم.انشاالله.

      توسط sh.p · 3392 روز 36 دقیقه قبل

  34. 1 vote

    ashegh6,

    بهتره این موضوع رو فراموش کنید چون اگر دوستی داشته باشه کوشش شما بی فایده است و فقط و فقط وابستگی روحی شما رو زیاد میکنه … مدتی از این موارد دور باشید تا بتونید درست تصمیم گیری کنید … از طرفی اگه ایشون به شما علاقه داشته باشه در این مدت وقت داره تا در مورد شما فکر کنه و بعد از مدتی دوباره این خواسته رو ابراز کنید …

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3394 روز 2 ساعت 24 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  35. 0 votes

    با سلام دختری هستم 30 ساله سه ساله نامزد بودم و الان 4 ماهه ازدواح کزدم در تمام طول دوره نامزدی همسرم منو محبور می کزد هفته ای 6 روز به منزل پدرش برم و اونجا بمونم و من با این که نامزد بودم فقط هفته ای یک روز منزل پدر خودم بودم اون از یک خانواده 11 نفره است که همه خواهر و برادراش ازدواج کردن و بچه دارن همسر من حتی از بعضی از خواهرزاده هاش کوچکتره مادرش 70 ساله است و در منزل کاری انجام نمیده و هر وقت من به اونجا میرفتم از اول هفته تا آخر هفته مهمونی میداد و من مجبور بودم مثل یه خدمنکار پذیرایی کنم اونها تا ساعت 2و3 شب نشینی می کردن و اگر از روی خستگی خوابم م برد همه با من دعوا می کردن هر وقت اعتراض میکردم با همسرم دعوام میشد اون دست برن داشت بارها منو رده بود حتی جلوی خانوادش. وقتی عصبانی میشد فریاد میزد ظرفهارو میشکست و منو میزد خانوادش توی روابطمون خیلی دخالت میکردن
    توی مهمونیها مشروب میخورد و بعد انکار میکرد وقتی عصبی میشد سیکپگار میکشید و همینطور زمان سکس و من رو هم مجبور میکرد سیگار بکشم من از یه خانواده مذهبی بودم و هیچ وقت سمت این چیزها نرفته بودم چون نمیخواستم عصبی بشه مخالفت نمیکردم

    فکر کردم بعد از ازدواج دیگه نمیره منزل پدرش و نیمی از مشکلاتم بر طرف میشه اما قبل ار اردواج پدرش فوت کرد منزل پدریش یه خونه4 طبقه است که 2 طبقه اون رو دو تا از برادراش با خانوادشون زندگی میکنند و یک دهنه مغاره زیر اون خونه هست کهه همسرم اونحا با 3 تا از برادراش املاک داره اون بساز بفروشی میکنه و هر روز به مادرش سر میزد با این حال تنهایی مادرش رو بهانه کرده بود و دوباره هفته ای 4 روز و گاهی کل هفته منو به اونجا میبرد و دوباره من خدمتکار خانوادش بودم و این مساله باعث شده بود با توی این 4 ماه بارها و بارها با هم دعوامون شد و من بارها کتک خوردم و جهیزیه ام رو خورد کرد
    از همه مهم تر یکی از شروط صمن عقد من این بود که مانع تحصیل من تا مقطع کارشناسی ارشد نشه و هزینه تحصیل منو بپردازه اما حتی اجازه نداد لیسانسمو بگیرم من دانشچوی معماری بوذم و اون یه پسر دیپلمه که بعدها فهمیدم سیکل داره و تو دوران عقد دیپلمشو شبانه کرفت
    با همه این تفاسیر تصمیم گرفتم جدا شم اون تمام داراییش رو توی این مدت از من پنهان کرده حتی قرارداد خونه رو به نام برادرش نوشته حتی یه تلفن ساده رو برای خونه به نام شوهر خواهرش خرید بساز بفروشه مدیر املاکه و تمام اموالشو به نام برادراش زده به تازگی یه مغازه با شوهر خواهر و خواهرزادش تو بازار بازکرده و لوازم خانگی میفروشند و یک مغازه هم با برادراش بار کرده که روبروی املاکشونه و اجناس بازار رواونجا هم میفروشن من آدرس مغاره بازار رو ندارم خلاصه هیچ قراردادی به نامش نیست از طرفی نمی دونم با چه کلکی بعد از فوت پدرش اموال پدرش رو زدن به نام مادرش چون ما همیشه با هم مشاجره داشتیم اونها می ترسدن من مهریه ام که 214 تا سکه بود رو به اجرا بذارم و برای فرار از دین این کارهارو انجام دادن اون با دعواسیاهه حهیزیه رو از پئرم گرفت و پدرم که طلاق رو بد میدونست لونو بهش داد من فقط یه کپی ازش دارم
    با این اوصاف چون برای گفته هام شاهدی غیر از خانوادم ندارم و نمی تونم اثباتشون کنم می تونم با تکیه بر این که شرط عقد رو زیز پا گذاشته ازش طلاق بگیرم؟ می تونم جهیزیه ام رو با یه کپی پس بگیرم؟ با توجه به اینکه اون اموال پدر ش رو به نام مادرش زده و من از ارثیه هم نمیتونم مهریه ام رو بگیرم به نظرتون گرفتن وکیل کمکی به من میکنه ؟ وکیل میتونه کاری برام انجام بده؟ می تونه مهریه ام رو بگیره؟ چکار کنم کمکم کنید

    توسط فاطمه · 3314 روز 23 ساعت 3 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

    • در مورد جهیزیه باید بگم همون سیاهه بسیار تاثیرگذار خواهد بود چون به هر حال هر خانواده ای وقتی جهیزیه ای میبره افرادی رو برای شاهد بودن داره ...در مورد مهریه شما اگر مطالبه کنید ایشون باید پرداخت کنن ولی میتونن اونو قسط بندی کنن مگر اینکه برای دادگاه محرز بشه که ایشون از تمکن مالی خوبی برخورداره ... در مورد وکیل که شرایط خاص خودش رو داره ولی روند کارتون کاملا" روشنه و شما میتونید با وکلایی که در اداره ارشاد و معاضدت قضایی دادگستری حضور دارند مشورت کنید در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید 021-22354282

      توسط مدیریت سایت - محمدی · 3314 روز 2 ساعت 40 دقیقه قبل

  36. 0 votes

    25 سالمه
    وقتی 18 سالم بود دوست پسرم با انگشت به ب ک ا ر ت من اسیب رسوند و بعد ازمدتی رابطمون تموم شد.. دیگه چون اینده ام خراب شد هیچی واسم مهم نبود.. دلم خواست از بیماری جنسی بمیرم و با 4نفر دیگه رابطه برقرار کردم ولی بعدش خیلی پشیمون شدم و توبه کردم.
    چند ماه پیش یکی واسه ادواج معرفی شد ترسیدم بهش گذشتمو بگم ابروم بره ولی عذاب وجدانم داشتم مونده بودم ور بهش بگم تا اینه نمیدونم ازکجا خودش فهمید منم کامل براش تعریف کردم.. حالا میگه ازشش رو داره زمان بدیم به هم ومیگه

    نمیدونه میتونه با این قضیه کنار بیاد یانه.. ما واقعا همدیگه رو دوست داریم و اشتراکات زیادی با هم داریم ولی الان نمیدونم باید چیکار کنم تو یه بزخ ناجوری گیر کردم..
    چیار میتونم بکنم که اعتمادش برگرده من واقعا پشیمونم و یخوا اینده ای با ارامش داشته باشم…

    توسط Dokhietanha · 2826 روز 12 ساعت 13 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

    • در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید 021-22354282

      توسط مدیریت سایت · 2825 روز 1 ساعت 16 دقیقه قبل

پاسخ شما

چیکارکنم؟ | مشاوره جنسی رایگان

یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.