پرسشتان را مطرح کنید

خانه » ازدواج » جدایی مبهم
-2 امتیاز
Vote Con!

جدایی مبهم

تگ ،تگ 2

جدایی مبهم

توسط yalda92 درازدواج · پاسخ 3618 روز 1 ساعت قبل

سوال: 1 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: -1

 

پاسخ (78)

  1. 1 vote

    sibeghermez,

    خب در این روابط همیشه این اتفاق ممکنه بیفته و فرد باید واقعا” قدرت نه گفتن به یک رابطه بیهوده رو داشته باشه … به هرحال ایشون به هردلیلی که میتونه باشه از رابطه و ازدواج با شما پشیمون شده و این به خودشون مربوط میشه … بهتره شمام در این مورد مثل خودش رفتار کنید و عزت نفس خودتون رو حفظ کنید … حرف زیادی در این باره نمیشه صبر کرد چون واقعیت رو گاهی باید همونطور که هست پذیرفت … بهتره توکل کنید و صبور باشید …به قول معروف خیر در چیزیه که اتفاق میفته

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3416 روز 25 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  2. 0 votes

    salm, 38 sale va 2 dokhtar daram, bessyar asaby va parkhashgar hastam, chon joloy hamsaram khoddary mikonam sae bacheha talafy mikonam , lotfan rahnaee konid che tor aramshavam? moshgele khanevadegi nadarimva ravabet khobi darim bejoz asabniyat man.

    توسط bjs · 3408 روز 9 ساعت 58 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

  3. 1 vote

    bjs,

    بهترین توصیه اینه که حضورا” با مشاوری متعهد مشورت کنید تا بتونه به تناسب روحیه و شخصیت شما راه درمانی رو ارائه بده … این مشکل میتونه با رفتار درمانی کنترل بشه اگر واقعا” خود شما بخوایت در این راه قدمی بردارید …

    1- ورزش کنيد.

    فعاليت جسمي به شما کمک مي‌کند که عصبانيت شما طول ‌مدت کوتاه‌تري داشته باشد. با افزايش توان جسمي قدرت غلبه شما بر عصبانيت بيشتر مي‌شود.

    2- شروع به نوشتن کنيد.

    کلماتي که موقع عصبانيت بيان مي‌کنيد را روي کاغذ بنويسيد و سعي کنيد ديگر هنگام مشاجره و عصبانيت آنها را تکرار نکنيد.

    3- يک لحظه تفکر کنيد.

    در مراحل شديد عصبانيت بهتر است از مواجهه با فردي که از دست او عصباني هستيد دور شويد و در مقابل او قرار نگيريد. به جاي اين چند لحظه به خود فرصت بدهيد تا آرام شده و در مورد روش‌هاي ابراز عصبانيت کمي فکر کنيد.

    4- خشم‌تان را خالي نکنيد.

    اين يک باور غلط اجتماعي است که مي‌گويند بيرون ريختن غضب و خشم و عصبانيت هميشه بهترين راه احساس راحتي است. خالي کردن خود با فرياد و عصبانيت مي‌تواند باعث بروز مشکلات بيشتر شود به جاي اينکه آنها را حل کند. اين کار مي‌تواند روابط بين افراد را بدتر کرده و شيوه خوبي براي الگو بودن براي کودکان نيست.

    5 -حرف بزنيد به جاي داد زدن.

    در مورد چيزي که داريد مي‌گوييد کمي فکر کنيد و صداي‌تان را بلند نکنيد. در مورد چيزي که شما را عصباني کرده با آرامي توضيح دهيد. سعي کنيد قبل از اينکه پاسخ بدهيد به آنچه فرد مقابل‌تان هم مي‌گويد گوش کنيد.

    6- تنوع را فراموش نکنيد.

    اگر مي‌بينيد که ترافيک و شلوغي خيابان‌ها شما را عصباني مي‌کند، از وسيله ديگري به غير از اتومبيل خود براي رفت و آمد استفاده کنيد يا اگر امکان دارد مکان شغل خود را نزديک محل زندگي‌تان انتخاب کنيد.

    7-به فوايد و مضرات عصبانيت فکر کنيد.

    بعد از اينکه عصبانيت‌تان فروکش کرد با خود فکر کنيد اين عصبانيت چه فوايدي براي من و فرد مقابل داشت؟ آسيب‌ها و اثرات منفي آن روي من و ديگري چه‌قدر بود؟ آيا مشکل را برطرف کرد؟

    8- از مهارت حل مشکل استفاده کنيد.

    با خود فکر کنيد و راه‌حل‌هاي ديگري را به غير از عصبانيت براي حل مشکل پيدا کنيد.

    9 -موقعيت را بپذيريد.

    برخي چيزها را نمي‌توان تغيير داد. گاهي بايد به جاي عصباني شدن وضعيت کنوني را پذيرفت و با آن سازگاري پيدا کرد. در اين صورت لازم است شيوه‌هاي مقابله با مشکلات را ياد گرفته و يا آنها سازگار شويد.

    10- به سلامت خود بينديشيد.

    عصبانيت موجب افزايش هورمون استرس و عصبانيت در بدن شما مي‌شود که اين خود موجب افزايش فشار خود شما مي‌شود. پس بگذاريد با آرامش مشکلات برطرف شود، چرا که عصبانيت‌هاي طولاني مدت و شديد سلامت قلب شما را هم به خطر مي‌اندازد.

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3407 روز 25 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  4. 1 vote

    سلام
    من عاشق یه دختر 15 ساله شدم که دختر عمه ام هستش منم 25 سالمه آیا به نظر شما تفاوت سنی مهمه وقتی عشق باشه من با تمام وجودم دوسش دارم نمیتونم به غیر ازاون به کس دیگه ای فکر کنم اصلا نمی تونم فک کنم نمیدونم چیکار کنم توش موندم می خواستم راهنماییم کنی در ضمن او قصد ازدواج نداره ولی خانواده هامون از این از دواج راضین منم عجله ای برای ازدواج ندارم میخوام فقط او برای من باشه تا شرایطشو داشت با من ازدواج کنه من درکش میکنم آخه اون بچس ولی خوب من نمی خوام از دستش بدم ممنون میشم راهنماییم کنید

    توسط hooman · 3396 روز 5 ساعت 14 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  5. 1 vote

    hooman,

    دوست عزیز سن بلوغ فکری و عاطفی در سن 21 تا 25 سالگی اتفاق میفته و ممکنه در اون سن تفکر دیگه ای در مورد زندگی با شما داشته باشه … بهتره از هین الان پذیرش و تحمل شنیدن نه رو از ایشون داشته باشید … به هر حال شما 10 بزرگتر هستید و این اختلاف ممکنه روی تصمیم گیری ایشون در آینده تاثیر داشته باشه ولی خب برای شما که فعلا” عاشق شدید چاره ای جز به صبر و امید به اینده وجود نداره تا در وقتی مناسب که خواسته خودتون رو دوباره ابراز کنید

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3396 روز 4 ساعت 48 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  6. 0 votes

    با سلام
    من امروز با سایتتون آشنا شدم
    تو رو خدا هرکی میتونه بهم از لحاظ فکری کمک کنه بگه
    دارم نابود میشم
    پسری 25 ساله هستم، فوق لیسانس برق از دانشگاه خواجه نصیر، تو یه شرکت وابسته به توانیر کار میکنم، درامدم خدارو شکر خوبه
    5 ساله پیش تو رشت با دختری آشنا شدم، درواقع این خانوم دوست یکی از دوستام بود، با هم یک 6 ماه دوست بودن اما چون یکمی خورده شیشه داشت دوست من به خاطر دروغاش ولش کرد. این خانوم بهایی بود، خونوادش تو اون موقعی که دوستم ولش کرد داغون بودن، ور شکست شده بودن، خونشون توقیف شده بود، اموالشونم همینطور. من که دیدم این دختر که اون موقع پیش دانشگاهی بود و وقت امتحاناش بود و از دوستمم رونده شده بود، گفتم کمکش کنم. تو درساش، تو هرچی که میتونم. حتی شناسنامشم تو توقیف شدن اموال گم و گور شد. واسش شناسنامه گرفتم. لباس درست حسابی نداشت، واسش با همون پول کمی که داشتم لباس اینا میخریدم. خیلی بهم وابسته شده بود، البته من فقط و فقط مثل برادر دوست داشتم بهش کمک کنم. چون هیشکی بالا سرش نبود. از نظر روحی و فکری و احساسی و مالی و همه جوره داداشش بودم. بعد یکسال من تهران دانشگاه قبول شدم. باید میومدم تهران. اونم چون خیلی دوستم داشت و هم چون به خاطر بهایی بودنش دانشگاه نتونست بره، باهام اومد تهران. واسه خودم خونه اجاره کردم تهران و اونم گذاشتم خونه یکی از اقوامشون اونجا بمونه. بعد یه مدت واسش کار پیدا کردم. حتی کارم بهش یاد دادم که چه بپوشه، چی کنه چه نکنه، چطور حرف بزنه. حتی یه نامه گم میشد زنگ میزد بهم که بهش بگم چطور دنبالش بگرده!! حقوقش کم بود بازم کمکش میکردم. هفته ای چندبار با هم بیرون میرفتیم. اینم بگم قبل آشنایی من باهاش با خیلیا دوست بود در لحظه، من بهش یاد دادم که پاک زندگی کنه و کرد. بعد تهران اومدنمون تقریبا واسش یه نامزد بودم. خودشم خواسته بود اینو. بعد چند وقت کار پیدا کردم حین درسم. خونوادشم از حضور من مطلع بودن،خیالشونم یکمی راحت بود. پولم خوب در میاوردم. گفتم واسش یه جایی رو بگیرم که دیگه سر بار نباشه. ولی چون نمیهواستم تنها بمونه و هم واسه اینکه بهش حس خونه دانشجویی و اینارو بدم گفتم همخونه داشته باشه بهتره. دانشگاه واسش آرزو بود، خلاصه یه کلاس حسابداری ثبت نامش کردم بهش میگفتم دانشگاهت اینه. خلاصه با دو تا خواهر همخونه شد. یکی شون فوق لیسانس بود یکی دیپلم اون دیپلمیه بعدا فهمیدم قرص اعصاب میخورد. خیلی کم دعوامون میشد بعد اینکه رفت با اینا تو این خونه یکم بعضی وقتا دعوامون میشد ولی کلا خوب بودیم باهم.
    بعضی وقتا خونم میومد، با هم رابطه جنسی (به خواست خودش) داشتیم. یهو یه شب که خونم بود تو گوشیش اتفاقی اس ام اس دیدم که به دوست صمیمیش داده که آره من نمیتونم از فکر فلانی در بیام (دوست من که باهاش 6 ماه دوست بود) و عاشقشمو بعد آخه اینو چی کنم فعلا که با اینمو از این چیزا!!!
    من خیلی عصبانی شدم، باهاش دعوای سختی گرفتم، حتی زدمش!!! نه واسه این حرفش واسه اینکه همیشه من آزادش گذاشته بودم که هرچی میخواد بهم بگه من میگم اکی فقط دروغ نگه. منتم کرد که توروخدا ببخش، غلط کردم و از این حرفا. منم بخشیدمش. ازش قول گرفتم که دروغ نگه دیگه.
    بعد اون ماجرا خوب شده بود هر از چندگاهی دعوامون میشد و منم یه اشتباه بزرگی که میکردم این بود که تو دعوا کارایی که واسش کرده بودم رو یادش میاوردم.
    سه هفته پیش من تو کیش یه کنفرانسی باید میرفتم، اینم با خودم بردم، هرچی دلش خواست واسش کردم (البته اونطوری نبود که نشون بده میخواد سو استفاده کنه ها) ولی منم دوست داشتم واسش خرج کنم که احساس کمبود نکنه خلاصه حسابی به اندازه درامد 2 ماه خرج کردم واسش.
    همه چی خوب بود فردای روزی که برگشتیم تهران متوجه شدم کلاس حسابداریش که الان ترم 4 بود فقط جمعه هاست درحالی که بهم گفته بود کل پنجشنبه بعد از ظهر و جمعه صبح کلاس داره. خیلی خیلی عصبانی شدم، چون من به خیال اینکه پنجشنبه ها کلاس داره خیلی برنامه هامو تغییر میدادم واسش تا اون موقع هم که دو ماه از کلاسش گذشته بود تو توهمم این پنجشنبه ها سر کلاس بود!! بدجوری بهم ریختم فقط بهش گفتم این دومین باریه که داری دروغ بزرگ میگی و دیگه نمیبخشم، از خونم بیرونش کردم. شبش رفتم جلو خونشون که باهاش خداحافظی کنم و طلاها و اینجور چیزا که واسش خریده بودم رو ازش بگیرم (ماهی یه تیکه طلا واسش میخریدم که هم احساس کمبود نکنه هم پولم رو جمع کنم به خودشم پول جمع کردن و خرج کردن رو یاد داده بودم). رفتم اونجا ازم ترسیده بود. نمیخواستم دعوا کنم اما ناخوداگاه دعوا شد جلو دوستاش زدمش. اما باز اومد باهام نشست و منتم کرد که ببخش و اینا. بخشیدم!!!
    بعد اون شب دیگه رفتارش خوب نبود باهام، معلوم بود یکی داره تحریکش میکنه همش! هفته پیش یه روزی بهش زنگ زدم که بیا امروز بعد کارمون بریم پیش یه روانشناسی چیزی کمکمون کنه، به زور قبول کرد. ساعت 5 قرار گذاشته بودیم. از 5 تا 10 شب اصلا جوابمو نداد. یخ کردم تو خیابونا. اصلا سابقه نداشت. خلاصه یه بار جواب داد و گفت با دوستم بیرونم به تو ربطی نداره و اینا!! رفتم جلو خونشون. منتظر واسادم تا بیاد اگه بیرونه. بعد یک ساعت یه ماشین با سه تا پسر جلوم واسادن و تا میخوردم زدنم که آره تو مزاحمش شدی و از این حرفا!! فهمیدم خونه بوده و یکی از این پسرا که راننده آژانس کنار خونشون بوده باهاش دوست شده جدیدا چون از همه چی خبر داشت. زنگ زدن پلیس بیاد منو به جرم مزاحمت ببرن. با هم رفتیم کلانتری، تو کلانتری هیچی بهش نگفتم فقط نگاش میکردم! با همون پسره جوری تو کلانتری نشسته بود که انگاری چند وقته با هم هستن. هم خونه ایش که قرص اعصاب میخوردهم بود، چنان شلوغ بازی دراورده بود که نگو! مثل اینکه این همخونه ایش تو همون آژانس منشی بوده! احتمالا اون تحریکش کرده که این داستانا درست شه. شکایت کردن ازم!! اما ازونجایی که مامورای کلانتری خیلی مرد بودن نذاشتن دادسرا بریمو رضایتم رو ازشون گرفتن!! حتی تو اون شب تو کلانتری نمیتونست جلو خنده و کاراش با اون پسره رو بگیره!!
    خیلی جای فکر داره داستانمون، ببخشید اذیت شدین این همه رو بخونین.
    از اون شب به بعد که فهمیدم شخصیتش چی بوده کاملا دورشو خط کشیدم! به زور سعی دارم میکنم فراموشش کنم! وقتی که باهاش بودم ذره ای پامو کج نمیذاشتم اما بعد اون شب به زور هی میخوام واسه اینکه از فکرش در بیام کارای بیخود که در شان و شخصیتم نیست کنم!!
    خیلی دارم اذیت میشم! هر شب خوابشو میبینم! همه دوستام و فامیلاش که منو میشناختن حتی دوستای خودش اومدن سمت من میخوان دلداری بدن بهم! اما باز نمیشه! از همه چی افتادم! تو این یه هفته قلبم یه لحظه آروم نشده!!
    چی کار کنم؟! تورخدا کمکم کنین! اصلا روز و شبم معلوم نیست!
    ممنون میشم اگه بزرگی کنین و راهنماییم کنین

    توسط ara-heri · 3367 روز 1 ساعت 50 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

    • خب دوست عزیز شما سعی در کمک به فردی بودید ولی نتیجه عکس داد ... چون علاقه و وابستگی شما جلوی کمی فکر کردن رو از شما گرفته بوده ...به همین خاطر تا این حد پیش رفتید ... شما میتونستید از دوستتون در مورد به هم زدن رابطه دوستیش با این دختر سوال میکردید تا پیش زمینه ای از اخلاق رو داشته باشید ... به هر حال هر اتفاقی بوده گذشته و مثل تمام اتفاقات این مشکل هم برای شما حکم تجربه ای تلخ رو داشته که میتونه برای آینده شما تاثیرگذار باشه

      توسط مدیریت سایت - محمدی · 3365 روز 16 ساعت 25 دقیقه قبل

  7. 0 votes

    سلام
    من یه دختر 25 ساله هستم
    شغلم روانپرستاری
    از نظر مالی و خانوادگی در سطح خوبی هستم.
    مدتی با یک اقای پلیسی که همکارم هست به قصد ازدواج اشنا شدم .
    ایشون توانایی تصمیم گیری نداره و ادم دهن بینی.
    خاستگاری هم امدن ولی خانوادش راضی نیستن.
    جالبه که از همه نظر از من پایین ترن کلا خانواده ی مشکل دارین چه از نظر اخلاقی چه از نظر مالی .
    تا همین دیشب مصر بود که خانوادش و راضی میکنه دوباره بیان .
    ولی امروز زنگ زد که فردا میره خاستگاری دختر داییش.
    میدونم از همه نظر ادامه ی رابطه کار اشتباهی .
    ولی اصلا نمیتونم با خودم کنار بیام که چرا انقدر بزدل و ترسو و راحت کنار کشید….
    من خودم حاضر بودم هر جور شده براش مبارزه کنم.

    توسط maneli · 2905 روز 6 ساعت 5 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

    • پس خیلی راحت و ساده فراموشش کنید ... واقعیت رو بپذیرید و دیگه اجازه برگشت و سرگردانی بیشتر از این رو به خودتون و ایشون ندید

      توسط مدیریت سایت · 2903 روز 17 ساعت 42 دقیقه قبل

  8. 0 votes

    maneli,

    لازم به دکر که این اقا حاضر نمیشه رابطه رو تموم کنیم
    یعنی جدا میشیم میره و چند روز بعد باز زنگ میزنه
    منم چون دوستش دارم نمیتونم جوابش و ندم

    توسط maneli · 2905 روز 6 ساعت 3 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

  9. 0 votes

    سوال :

    نامزد کردم ولی دوس پسر سابقم سماجت میکنه و میگه عاشقمه هنوز . میخاد عقدمو بهم بزنه

    سلام 5 سال با پسری که 3 سال ازم کوچیکتر بود دوست بودم… خصوصیات اخلاقی خوبی داره …چشم پاک متعهد پرتلاش عاشقمه
    اما وای بروزی که چیزی خلاف میلش باشه …اشکمو درمیاورد
    در این سالها خواستگار داشتم ولی چون به این اقا علاقمند بودم جواب منفی دادم …دو ساعت فاصله شهرمون بود ولی کم میدیم همو … چند بار خواستم جدا شم ولی گریه و زاری و دیوونه بازی که نرو…

    یه خونه ی کوچیک و یه پرشیا زیر پاشه… ولی به لحاظ فرهنگی اختلافمون زیاده (مادرش خیلی افتخار میکنه پسرش پرشیا داره و خونه ولی بهر قیمتی … با مدرک نداشته و بی سوادی مشکلی ندارن ..راحتن )

    چند ماه پیش قصد خواستگاری کرد …پدرم تا فهمید سنش ازم کمتره …لیسانسشو نگرفته … کارش معلوم نیس… گفت منفی
    منم ازینکه از دست این رابطه خلاص میشدم خوشحال بودم گفتم راهمون جداست… دیگه سراغم نیا
    همون موقع گریه زاری …زنگ زد پدرم…به همکارای پدرم سفارش کرد… ولی بی نتیجه بود …ازش خبری نداشتم

    تا اینکه در فاصله ی 4 ماه با پسری که قبلا مختصری اشنایی داشتیم نامزد کردم …خیلی نامزدم از هر لحاظی ازش بهتره … دوسش دارم
    عاشقمه .. تا چند ماه دیگه عقدمونه

    الان یکهو دوس پسر قبلیم پیداش میشه به فامیلا زنگ میزنه که وساطتت کنن برای خواستگاری و رضایت پدرم …که میفهمه نامزد کردم شاکی میشه … منم میگم دیگه دوسش ندارم فقط نارضایتی پدرم نیست…شخصا جوابم منفیه
    میاد محل کارم خودی نشون میده ( همکارا نفهمیدن چیزی)
    تهدید میکنه نمیزاره وصلت کنم
    میگه ازت عکس دارم
    مسیجات هست
    همشهریام میدونن …ابروم میره بهت نرسم
    من دوست دارم نمیزارم بری…عاشقتم

    چیکار کنم ؟ میترسم نامزدم بفهمه …این روزا همش مریضم ..روحیه ندارم
    هر لحظه میترسم ادرس نامزدمو پیدا کنه

    از طرفی میگم این پسری بود ناموس پرست … اما ادما قابل پیش بینی نیستن … میترسم ازش
    گاهی میگم موضوع زیادی بزرگش کردم … گاهی میگم برم شکایت کنم ازش

    لطفا راه حل بدید دست از سرم بردار ه

    توسط sara sz67 · 2847 روز 6 ساعت 16 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

    • در این مورد اول با خانواده و با فردی قابل اعتماد صحبت کنید ... تا بتون از طریق خانواده ها این موضوع رو حل کنن در غیر اینصورت سروکارش با قانون خواهد بود در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید دفتر قیطریه: ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه دفتر سعادت آباد: ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه دفتر شریعتی: ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

      توسط مدیریت سایت · 2846 روز 7 ساعت 36 دقیقه قبل

  10. 0 votes

    سلام صبح بخیر
    متیرا هستم- فوق لیسانس هنرهای تجسمی از دانشگاه آزاد اسلامی
    دوست دارم بدونم با کی دارم مشورت می کنم
    مشکلم رو با کی درمیان می گذارم

    توسط 1355mitra · 2797 روز 8 ساعت 59 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

    • در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید دفتر قیطریه: ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه

      توسط مدیریت سایت · 2797 روز 6 ساعت 14 دقیقه قبل

  11. 0 votes

    میترا هستم
    من با این شماره تماس گرفتم اما آنها اطلاعی از هویت شما نداشتند

    توسط 1355mitra · 2797 روز 5 ساعت 43 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

  12. 0 votes

    برام مهمتر شد بدونم زهرا عباسی کیه؟ آیا صلاحیت اینو داره که من و امثال من با او مشورت کنند؟

    توسط 1355mitra · 2797 روز 5 ساعت 36 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

  13. 0 votes

    با سلام بنده پسری 31 ساله هستم. حدودا 6 سال پیش تو دانشگاه برای کمک به پروژه پایانی با خانومی آشنا شدم و پیشنهاده ازدواج دادم. با توجه به اینکه 6 سال پیش شرایط ازدواج و خدمت من امکان ازدواج وجود نداشت. در اوایل رابطه دوستی خانواده از این امر مطلع کردیم اما متاسفانه خانواده من مخالفت شدیدی به خاطر اینکه خانواده دوختره تو سطح ما نیستن و همچنین با خانواده برادرام که خانواده با اصل و نصب هستن مقایسه می کرد. من قبل اینکه به خدمت برم از دختر جدا شدم (حدودا 7ماه قبل اعزام)و بعد از 2 سال دختره به خاطر کمک در پروژه استخدامی که داشت به من زنگ زد و از من کمک خواست و الان دختر استخدام شده است و در این حین خانواده تدارکات چندین خاستگاری انجام دادن. تو جلسه خاستگاری ناخوداگاه با دختره مقایسه میکردم و به همین خاطر باب میلم نمی شد به همین خاطر من پیشنهاد ازدواج با خانوادم درمیان گذاشتم دیدن که هیچ دختری قبول نمی کنم قبول کردن اگه خانواده دختر تا حدودی نزدیک هم باشن قبول کنن و تصمیم به گرفتن شماره منزل دوست دخترم شدم اما متاسفانه دیدم که دختره با تلگرم با پسر از شهر غریب در تماس هستش و به هم عکس های خانوادگی ارسال کردن و تو اواخر دیدم که پسر عکس س ک س ی فرستاده و هفته 6 یا 5 بار با هم صحبت می کنن و به خاطر همین به خانوادم گفتم منتفی و ایشان با یکنفر دیگر هستش. تو این زمان جلسه خاستگاری تردیب دادن که خانواده فوق العاد خوب و مذهبی هستن و من هم از دختر تا حدودی خوشم امده اما در حد دوست دخترم نیستش که همین قضیه به خانوادم گفتم و اینگونه جواب من دادن که تو زندگی به هم علاقه زیاد میشه و دختره هنوز تعاملات با پسر بلد نیست و مشکل که من دارم اولاً چه تصمیمی بگیرم و مشکل دومی که پیدا کردم اینکه بعد آشنایت در خاستگاری آخری تصمیم گرفتم که با دوست دخترم در رابطه با کاری که کرده صحبت کنم بعد تصمیم بگیرم و دوست دخترم من را قانع کرد که هیچ رابطه ای با پسره نداشته و خواسته جای خلع منو پر کنه. هر وقت من ایشون میبینم شیفته ایشون میشم با اینکه الان شاغل شده است الان خانواده من به خاطر خاستگاری که رفتیم و تقریبا تمام شده کلافم که چه تصمیمی بگیرم؟ لطفا راهنمایی نمایید.

    توسط BG · 2771 روز 4 ساعت 8 دقیقه قبل

    سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

    • گذشته ایشون به خودش مربوطه و قرار نیست اگر رابطه ای رو با کسی قطع کردید ایشون برای ابد به پای شما بشینه ... پس خوب در این مورد فکر کنید ... زندگی که بخواد با شک و تردید شروع بشه همون بهتر که به نتیجه نرسه ... مدتی به خودتون و فکرتون ارامش بدید ... نه اینکه برای فرار از رابطه ای از اغوش رابطه ای به آغوش رابطه ای دیگه بیفتید ... کمی صبور باشید ..فکر کنید تا به نتیجه برسید و با خودتون کنار بیایت

      توسط مدیریت سایت · 2769 روز 4 ساعت 22 دقیقه قبل

  14. 0 votes

    دوست عزیز شما در زندگی خانواده برخورد ناشی نکنید شما دخترا وشما پسرا توجه کنید:
    پسرا
    شما باید اول درس وبعد سربازی وبعد کار میباشدچون ازدواج مهم این است که خانواده دختر نیازبه کار وپول میباشد.

    دخترا
    شما باید اول درس وبعد هرکاری شماست باید توکل وشرایط پذیر باشید شما نباید دوست پسر پیدا کنید ایا میدانی مشکل برخورد دعوا به شوهرو دوست پسرتون باعث قتل وکتک دراین اتفاق بیفته.

    پس توجه کردی به قسمت با لا موارد مهم بوده را بامشکل رفتار ورسمی مردم است باید تنها باحضرت ولی عصر همچون مهربان ودلجویی محبت کردند وما توانسته ایم کار برخورد رفتار شما و اخلاق شما درسهم جامعه راحت وبدونه دردسری

    توسط مدیریت سایت · 2718 روز 48 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  15. 0 votes

    سلام
    من یه دختر 25 ساله هستم
    شغلم روانپرستاری
    از نظر مالی و خانوادگی در سطح خوبی هستم.
    مدتی با یک اقای پلیسی که همکارم هست به قصد ازدواج اشنا شدم.
    ایشون توانایی تصمیم گیری نداره و ادم دهن بینی.
    خاستگاری هم امدن ولی خانوادش راضی نیستن.
    جالبه که از همه نظر از من پایین ترن کلا خانواده ی مشکل دارین چه از نظر اخلاقی چه از نظر مالی .
    تا همین دیشب مصر بود که خانوادش و راضی میکنه دوباره بیان .
    ولی امروز زنگ زد که فردا میره خاستگاری دختر داییش.
    میدونم از همه نظر ادامه ی رابطه کار اشتباهی .
    ولی اصلا نمیتونم با خودم کنار بیام که چرا انقدر بزدل و ترسو و راحت کنار کشید….
    من خودم حاضر بودم هر جور شده براش مبارزه کنم.

    با سلام .به هرجهت موافقت خانواده ها علاوه بر زوجین شرطی مهم و اساسیست. اما بهتر است جهت ریشه یابی و حل آن به صورت حضوری مشاوره شوید .جهت ارتباط با کلنیک روانشناسی میتوانید با شماره های 22354282/22689558/88422495 تماس حاصل فرمایید

    توسط motakhasesan · 2637 روز 1 ساعت 47 دقیقه قبل

    سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  16. 0 votes

    با سلام بنده پسری 31 ساله هستم. حدودا 6 سال پیش تو دانشگاه برای کمک به پروژه پایانی با خانومی آشنا شدم و پیشنهاده ازدواج دادم. با توجه به اینکه 6 سال پیش شرایط ازدواج و خدمت من امکان ازدواج وجود نداشت. در اوایل رابطه دوستی خانواده از این امر مطلع کردیم اما متاسفانه خانواده من مخالفت شدیدی به خاطر اینکه خانواده دوختره تو سطح ما نیستن و همچنین با خانواده برادرام که خانواده با اصل و نصب هستن مقایسه می کرد. من قبل اینکه به خدمت برم از دختر جدا شدم (حدودا 7ماه قبل اعزام)و بعد از 2 سال دختره به خاطر کمک در پروژهاستخدامی که داشت به من زنگ زد و از من کمک خواست و الان دختر استخدام شده است و در این حین خانواده تدارکات چندین خاستگاری انجام دادن. تو جلسه خاستگاری ناخوداگاه با دختره مقایسه میکردم و به همین خاطر باب میلم نمی شد به همین خاطر من پیشنهاد ازدواج با خانوادم درمیان گذاشتم دیدن که هیچ دختری قبول نمی کنم قبول کردن اگه خانواده دختر تا حدودی نزدیک هم باشن قبول کنن و تصمیم به گرفتن شماره منزل دوست دخترم شدم اما متاسفانه دیدم که دختره با تلگرم با پسر از شهر غریب در تماس هستش و به هم عکس های خانوادگی ارسال کردن و تو اواخر دیدم که پسر عکس س ک س ی فرستاده و هفته 6 یا 5 بار با هم صحبت می کنن و به خاطر همین به خانوادم گفتم منتفی و ایشان با یکنفر دیگر هستش. تو این زمان جلسه خاستگاری تردیب دادن که خانواده فوق العاد خوب و مذهبی هستن و من هم از دختر تا حدودی خوشم امده اما در حد دوست دخترم نیستش که همین قضیه به خانوادم گفتم و اینگونه جواب من دادن که تو زندگی به هم علاقه زیاد میشه و دختره هنوز تعاملات با پسر بلد نیست و مشکل که من دارم اولاً چه تصمیمی بگیرمو مشکل دومی که پیدا کردم اینکه بعد آشنایت در خاستگاری آخری تصمیم گرفتم که با دوست دخترم در رابطه با کاری که کرده صحبت کنم بعد تصمیم بگیرم و دوست دخترم من را قانع کرد که هیچ رابطه ای با پسره نداشته و خواسته جای خلع منو پر کنه. هر وقت من ایشون میبینم شیفته ایشون میشم با اینکه الان شاغل شده است الان خانواده من به خاطر خاستگاری که رفتیم و تقریبا تمام شده کلافم که چه تصمیمی بگیرم؟ لطفا راهنمایی نمایید.

    با سلام .بهتر است که موضوع را با ایشان در میان میکذاشتید و با یکدیگر صحبت میکردید .شاید این طور بهتر باشد که شما ابتدا تکلیف احساستان را با خودتان روشن کنید سپس به ازدواج با شخص دیگر فکر کنید. و اما جهت تصمیم گیری برای ازدواج
    ازدواج کردن و تصمیم گیری برای ازدواج میشود گفت مهمترین مرحله در زندگی است و تصمیم گیری در این باره بزرگترین تصمیمی است که هر فرد برای زندگی خود میگیرد.اما چگونه باید برای ازدواج به طور صحیح تصمیم گرفت؟برای شناخت مراحل تصمیم گیری برای ازدواج با دلگرم همراه شوید:

    ابتدا بايد براي خودتان معين كنيد كه دقيقاً از چه چيز مي ترسيد .
    بيشتر افراد از خود ازدواج نمي ترسند، بلكه از حواشي و احتمال وجود شكست در آن وحشت دارند. احساس مي كنيد كه چه تغييري ممكن است ايجاد شود؟ بدترين تصوير ذهني كه شما را در مقابل ازدواج كردن خلع سلاح مي كند، در ذهن خود مجسم كنيد.
    ترس هايتان را مخاطب قرار دهيد.
    اگر والدينتان ازدواج ناموفقي را تجربه كرده اند و تنها به اين دليل كه آنها زندگي خوبي با هم نداشتند ، شما نمي توانيد نتيجه بگيريد كه در زندگي مشتركتان موفق نمي شويد. اگر احساس مي كنيد كه ممكن است در نهايت كارتان به جدايي ختم شود، ليستي از مواردي را كه مي توانيد انجام دهيد تا نتيجه موفقيت آميز گردد بر روي يك برگ كاغذ يادداشت نماييد. تمام صحنه هايي كه باعث ايجاد ترس در شما مي شود را مجسم كنيد و سپس به اين مطلب فكر كنيد كه براي بهبود اوضاع چه قدمي مي توانيد برداريد.

    مشورت بخواهيد.
    از هر كسي كه در زندگي مشترك خود موفق است بخواهيد تا اسرار موفقيتش را با شما نيز در ميان بگذارد. معمولاً آنها در حرفهايشان به اين نكته هم اشاره مي كنند : « هميشه سعي مي كنيم از رفتار بد كوچك يكديگر چشم پوشي كنيم »اما توجه داشته باشيد كه ، نيازهايتان را پيش از هر چيز بايد با شريك زندگيتان در ميان بگذاريد. از اين طريق هم شريكتان متوجه نيازهاي شما مي شود و هم ميتوانيد در رابطه خود به موفقيت دست پيدا كنيد.
    تصميم بگيريد كه آيا خودتان شخص مقابل را براي زندگي تا آخر عمر انتخاب مي كنيد ويا اينكه او فقط شما را انتخاب كرده و ديگران نيز شما را تشويق به انجام چنين كاري مي نمايند؟شايد شما به راستي از ازدواج ترس نداشته باشيد بلكه از ازدواج با اين شخص بخصوص مي ترسيد .يك نكته بديع اين است كه هيچ گاه به فكر كسي نباشيد كه بتوانيد با او زندگي كنيد، بلكه دنبال كسي بگرديد كه بدون او قادر به زندگي نباشيد.
    ببينيد كه كداميك از جنبه هاي ازدواج در نظرشما و در نظر طرف مقابل از اهميت خاصي برخوردار مي باشد.
    ممكن است كه شما با قبول تعهد نسبت به يكديگر وارد رابطه شويد و رابطه تانبدون اينكه هيچ گونه ازدواج رسمي در آن به وقوع پيوسته باشد، همچنان ادامه پيد ا كند . دقت كنيد كه در صورت رسمي شدن رابطه، شما و همچنين شريك زندگي و افراد ديگر خانواده چه تغييراتي را از خود نشان خواهند داد. اگر در مورد اين مطلب كه وجود ازدواج و يا عدم آن چه مسائلي را براي شما ايجاد مي كند، صادق باشيد بهتر مي توانيد معنا و مفهوم ازدواج را درك كرده و ببيند كه با شرايط فعلي شما و فرد مورد نظرتان همخواني دارد و يا خير.

    هيچ لزومي ندارد كه هر ثانيه و هر روز از زندگي مشترك خود را در صلح و آرامش كامل سپري كنيد.
    شما يك انسان كامل نيستيد و شريكتان نيز چنين خصوصيتي ندارد . اگر منتظر ازدواج با كسي هستيد كه هر روز در زندگي خود فقط رنگين كمان و طلوع خورشيد را مشاهده كنيد، آنگاه هيچ گاه نمي توانيد ازدواج كنيد چرا كه هيچ كس قادر به زندگي كردن با يك چنين خيالات خامي نيست. ازدواج موفق نيازمند تلاش سخت دو جانبه است و براي كامل كردن آن بايد از زندگي خود براي آن مايه بگذاريد. تعداد بسيار زيادي از افراد با اميدها و آرزوهاي واهي ازدواج مي كنند و زماني كه مشاهده مي كنند كه اوضاع كمي دشوار شده و بر وفق مرادشان نيست درخواست طلاق را پر كرده و مجدد در پي يافتن فرد جديدي مي افتند . خودتان را براي عبور از دست اندازهاي خيابان آماده كنيد تا زمان مواجهه با آنها شگفت زده و متعجب نشويد.
    براي زندگي خود برنامه ريزي كنيد.
    پيش از ازدواج بنشينيد و تكليف خودتان را با خودتان معلوم كنيد. آيا بچه مي خواهيد؟ چند تا؟ چه كسي مسئول تامين مالي خانواده است؟ آيا هر دوي شما كار مي كنيد؟ چه مقدار پول براي دوران بازنشستگي پس انداز مي كنيد؟ كجا زندگي خواهيد كرد؟ چه كسي مسئول چه كاري است؟ اگر آقا هنوز با دوستانش بيرون مي رود، آيا خانم هم مي تواند چنين كاري را انجام دهد؟ شايد مطرح كردن اين سؤالات قدري مشكل باشد، اما اين امر چيزي از اهميت قضيه را كم نمي كند،
    و شما موظفيد كه آنها را با كسي كه قصد داريد تا آخر عمر با او زندگي كنيد در ميان بگذاريد. اگر در حال حاظر حلقه ازدواج را به دست كرده ايد، ديگر نيازي نيست كه شرايط را براي خودتان سخت تر كنيد . در اين شرايط بايد مواقع بروز درگيري را پيش بيني كرده و از بروز آن جلوگيري نماييد. اگر شما رابطه سالمي داشته باشيد مرحله پرسش و پاسخ شما را بيش از پيش به يكديگر نزديك ميسازد.

    توسط motakhasesan · 2637 روز 1 ساعت 32 دقیقه قبل

    سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  17. 0 votes

    salm, 38 sale va 2 dokhtar daram, bessyar asaby va parkhashgar hastam, chon joloy hamsaram khoddary mikonam sae bacheha talafy mikonam , lotfan rahnaee konid che tor aramshavam? moshgele khanevadegi nadarimva ravabet khobi darim bejoz asabniyat man.

    با سلام.مهارتهای كنترل عصبانیت را بیاموزید تا استرس را در خود كاهش دهید.زیرا یكی از بزرگترین موانع در راه تحقق موفقیت شخصی و شغلی عصبانیت می‌باشد.
    وقتی نمی‌توانیم عصبانیت خود را كنترل نماییم از چند جهت دچار آسیب می‌گردیم:
    عصبانیت توانایی ما را برای خوشحالی از بین می‌برد زیرا عصبانیت و خوشحالی در تضاد با یكدیگر هستند.
    عصبانیت موجب خارج شدن روابط خانوادگی و دیگر روابط از مسیر صحیحشان می‌گردد.
    عصبانیت موجب كاهش مهارتهای اجتماعی، سازش و مصالحه شده و دیگر روابط را نیز در معرض خطر قرار می‌دهد.
    عصبانیت به معنای از دست دادن كار است، زیرا روابط را نابود می‌كند.
    همچنین عصبانیت به معنای شكست در كاری است كه در صورت عدم عصبانیت و داشتن خلقی نرمتر میتوان موفقیتی در پی داشت.
    عصبانیت منجر به افزایش فشار و استرس می‌گردد (و این رابطه دو طرفه است، عصبانیت منجر به افزایش استرس و استرس موجب عصبانیت بیشتر است)
    در هنگام عصبانی بودن ما دچار اشتباهات بسیاری می‌گردیم، زیرا پردازش اطلاعات در آن هنگام برای ما مشكل می‌باشد.
    اكنون افراد از خطرات عصبانیت و نیاز برای مدیریت و كنترل آن با سوختن مهارتها و راهكارهای لازم آگاهی یافته‌اند. برای برخی از افراد مدیریت و كنترل عصبانیت آسان و راحت است.
    مهارتهای كنترل عصبانیت را در خود رشد و توسعه دهید
    افرادی كه كنترل عصبانیت در آنها سخت و دشوار است نیاز به برنامه‌ای برای كنترل عصبانیت دارند. نكات زیر، مسائل مهمی می‌باشند كه به شما در كنترل عصبانیت كمك می‌كنند. این نكات را به خاطر سپرده و به‌كار بندید.
    نكته اول :
    این سوال را از خود بپرسید: «آیا این موضوع 10 سال دیگر هم برایم مهم است؟» به این وسیله می‌توانید مسئله را از دیدگاهی آرامتر بنگرید.
    نكته دوم :
    از خود بپرسید: «بدترین نتیجه مورد عصبانیت من چیست؟» اگر كسی در پای صندوق فروشگاه از شما سبقت گرفت، سپری كردن سه دقیقه بیشتر، مسئله‌ای آنچنان مهم نمی‌باشد.
    نكته سوم :
    تصور كنید كه خود شما نیز همان كار (كاری كه موجب عصبانیتتان شده است) را انجام می‌دهید. با خود رو راست باشید. قبول كنید كه گاهی اوقات شما نیز جلوی یك راننده دیگر درمی‌آیید… بعضی مواقع این مسئله تصادفی است. آیا نسبت به خود نیز عصبانی می‌شوید؟
    نكته چهارم :
    از خود بپرسید: «آیا طرف مقابل این كار را به‌طور عمدی نسبت به من انجام داده است؟» در بسیاری از مواقع متوجه خواهید شد كه این مسئله فقط در اثر بی‌دقتی و تعجیل رخ داده و كسی نمی‌خواسته شما را ناراحت كرده و بیازارد.
    نكته پنجم :
    سعی كنید قبل از گفتن هر كلامی تا عدد 10 بشمارید. انجام این كار رابطه مستقیمی با عصبانیت ندارد ولی می‌تواند صدمات ناشی از عصبانیت را به حداقل برساند.
    نكته ششم :
    شمارش تا 10 را با روش‌های جدید و بهتر انجام دهید مثلا این كار را با یك تنفس عمیق بین هر شماره عملی سازید. تنفس عمیق – از دیافراگم – به افراد كمك می‌كند تا احساس راحتی كنند.
    نكته هفتم :
    می‌توانید سرعت شمارش اعداد را كندتر سازید. مثل شمارش شیوه قدیمی، یك كشتی بخار، دو كشتی بخار و… شاید شمارش كشتی بخار زیاد خوشایند نباشد، به‌جای آن می‌توانید بشمارید: یك شكلات، دو شكلات و… یا هر چیز دیگری كه برای شما خوشایند و خنده‌دار باشد.
    نكته هشتم :
    تجربه‌ای آرامش‌بخش را تجسم نمایید. چشمانتان را ببندید و در ذهن خود سفر كنید. این كار را در مكان‌های امیدبخش و به دور از استرس انجام دهید.

    توسط motakhasesan · 2637 روز 1 ساعت 24 دقیقه قبل

    سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  18. 0 votes

    سلام صبح بخیر
    متیرا هستم- فوق لیسانس هنرهای تجسمی از دانشگاه آزاد اسلامی
    دوست دارم بدونم با کی دارم مشورت می کنم
    مشکلم رو با کی درمیان می گذارم

    با سلام.پاسخ هایی که به شما داده میشود از طریق روانشناسان کلینیک خوانده شده و پاسخ داده میشود.

    توسط motakhasesan · 2637 روز 1 ساعت 7 دقیقه قبل

    سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  19. 0 votes

    با سلام.پاسخ هایی که به شما داده میشود از طریق روانشناسان کلینیک خوانده شده و پاسخ داده میشود.

    و بخش دیگری هم توسط مردو و کسانی که عضو سایت هستند جواب داده میشود و نظراتشان را به اشتراک میگذارند.

    توسط motakhasesan · 2637 روز 1 ساعت 5 دقیقه قبل

    سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

پاسخ شما

جدایی مبهم | مشاوره جنسی رایگان

یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.