


چرا افسرده شدهایم؟
افسرده شدنافسرده شدن بعد از طلاقافسرده شدن دوران بارداریافسرده شدن عاطفیافسرده شدن فصلیچرا افسرده شده ایمدلایل افسرده شدنروشهای درمانی افسردگیروشهای درمانی افسرده شدن
چرا افسرده شدهایم؟
مقاله پيش روي شما درباره افسردگی است، چیزی که بهش میگویند بیماری قرن و خیلی از ما نشانههایش را داریم. حالا یا نمیدانیم یا انکارش میکنیم. شاید هم جو میگیرتمان و بزرگش میکنیم. دوست داشته باشیم یا نه، قبول کنیم یا نه، آمار افسردگی در ایران بالاتر رفته و این را خودمان هم میتوانیم با یک نگاه کردن به دور و برمان بفهمیم. آمار هم تاییدش میکند. آخرین روزهای سال 89 خبری منتشر شد و یکی از مقامات اجتماعی تهران، اعلام میکرد که براساس یک نظرسنجی 34 درصد مردم علائم اختلالات روانی به خصوص اضطراب و افسردگی دارند که نسبت به سال 87، 12 درصد هم رشد داشته. آماری که میتواند نگرانکننده باشد. میتواند ثابت کند که ما دیگر آن آدمهای شاد و شنگول نیستیم و عبوس و عصبی شدهایم.
راههاي مقابله با افسردگي
افسردگی همیشه آن قدر حاد نیست که کارمان را به دوا و دکتر بکشاند. گاهی وقتها کارهایی ساده میتواند حالمان را عوض کند. این چند پیشنهاد حاصل عمری تجربه و ممارست ما در امر افسردگی غیرحاد است.
قدم بزنید: پا شوید بروید بیرون یک قدمی بزنید، نه که خوب شویدها! ولی لااقل کسی نیست به پر و پایتان بپیچد. البته اگر شانس ماست توی خیابان هم یکی پیدا میشود بپیچد به پرو پایمان. حالا بروید شاید شانس شما خوب بود. اگر حال بیرون رفتن ندارید، فقط دوست دارید یک گوشهای بنشینید تا بمیرید (دور از جان!) و فکر خودکشی به سرتان زده، باید بستری شویدها! پس ولش کنید. همان بیرون رفتن که بهتر است. یک قدمی بزنید تمام شود برود. تحقيقات نشان داده حدود نيم ساعت قدمزدن در طول روز ميتواند تا حدود زيادي در روحيه افراد تاثير مثبت بگذارد. همين قدمزدن ساده كه خيلي از ما به آن دقت نميكنيم، باعث ميشود تا روحيهمان به كلي عوض شده و به مرور زمان بسياري از دردهايي كه در مفاصل پا و حتي دستمان هست، از بين برود. به ياد داشته باشيد كه هنگام قدمزدن يك مقدار از حالت طبيعي تندتر برويد، به صورتي كه كمي عرق بدنتان بيرون بيايد و تاثير خوبي در روند حركتي شما داشته باشد.
آهنگ گوش کنید: یک هندزفری بگذارید توی گوشتان، مسخرهترین آهنگی را که سراغ دارید پلی کنید. در عرض چند ثانیه اگر از این رو به آن رو نشدید، یک کمی بهتر که میشوید. در كل سعي كنيد با انتخاب موسيقي مورد علاقهتان، خودتان را سرگرم كرده و به همين راحتي به خودتان آرامش دهيد.
در جمع باشید: همهاش این نیست که یک گوشه غمبرک بزنید و توی خودتان باشید. بعضی افسردهها دورههایی از سرخوشی بیخودی دارند. یعنی میتوانید یک موقعهایی هم الکی خوش باشید. تازه اگر افسرده خوبی باشید، خانواده برای اینکه حالتان را بهتر کنند، کلی این طرف و آن طرف میبرندتان. حالش را ببرید و در كنار هم خوش باشيد و روزگار را با شادي سپري كنيد.
حرف بزنید: بالاخره یکی پیدا میشود به غرهایتان گوش کند و یک راه حلی جلوی پایتان بگذارد. حالا برندارید برای هر کس و ناکسی درددل کنید که راه را از چاه تشخیص ندهد، بعد بگویید ما گفتیم! یک آدم درست و حسابی پیدا کنید. پس حرف بزنيد و حدالامكان سعي كنيد كسي را پيدا كنيد كه كاملا به حرفتان گوش دهد.
بنویسید: هی نمیگید نمیگید جمع میشود توی دلتان قلمبه میزند بیرون. خب حالا که گفتنش سخت است و رودربایستی دارید با همه لااقل یک دفتری چیزی دست و پا کنید حرفهایتان را بنویسید. کلی سبک میشوید. اين نيز يكي از كارهايي است كه ثابت شده تا حدود زيادي از درون آدم را سبك ميكند.
مثبت فکر کنید: یک کوچهای هست به نام علی چپ، گاهی هم سری به آنجا بزنید آب و هوایتان عوض میشود به خدا. اینقدر به فکرهای بدتان پا ندهید و نگذارید فلجتان کنند. مثبتگرا باشيد و مثبت بينديشيد و خود را از فكرهاي بيهوده رها كنيد.
خوراکیهای آرامبخش بخورید: یک چای زعفرانی دم کنید و برسانید به بدن. ما شنیدهایم دم کرده گل گاوزبان و اسطوخدوس هم جواب میدهد. به بو و مزهاش چه کار دارید، سر بکشید یک دفعه!
بزنید به دل طبیعت: آنجا که هنوز آدمها خرابش نکردهاند، کوه، دشت و از آنها بکرتر «کویر». حالتان جا میآید. بروید بعد که کلی خوش گذشت به جان ما دعا کنید.
کارهایی که دوست دارید بکنید: بلند شوید و طی یک اقدام دلیرانه کارهایی که ته ذهنتان همیشه دوست داشتید، اما جرئت و حوصلهاش را نداشتید انجام دهید. به این فکر نکنید که نظر دیگران چیست یا در اینباره چه فکر میکنند. توجه به خواسته دلتان کمی از کرختی درتان میآورد و بهتان انرژی میدهد.
تنوع بدهید: افسردهها ناخواسته به پوشیدن رنگهای تیره و لباسهای یکنواخت روی میآورند. یک تنوعی به سر و شکلتان بدهید. لباس نو خیلی حال آدم را جا میآورد. رنگهای گرم را انتخاب کنید. اگر دستتان فقط به رنگ سیاه میرود، خودمان بیاییم برایتان انتخاب کنیم!
منچ بزنید: یک نفر را در خانه پیدا کنید و بنشینید یک دست منچ بزنید. يكي از سادهترين راههايي كه ميتوان از انزوا و تنهايي درآمد و روحيه را تا حدود زيادي با هيچ هزينهاي عوض كرد، بازي منچ است. هيچ ميدانيد اين بازي به ظاهر ساده ميتواند چقدر در افكار و روحيه شما تاثير بگذارد؟
گزارشی از یک بیمارستان اعصاب و روان
قبلترها میگفتند بعضی از افسردگیها برای بهار است. بهار و روزهای بلندش میتواند افسردگی بالقوه آدمها را بالفعل کند… البته از این حرفها زیاد میزدند. از این حرفهای در گوشی که شاید مبنای علمی هم نداشته باشد. اما به هر حال میگفتند و آدمها هم باور میکردند که کسالت روزهای بهار به خاطر افسردگی نهفته در این فصل است. بعدها که هزار عامل اضافه شد به دلایل افسردگی، کسی به بهار و کسالت روزهای آن فکر نکرد. آنقدر دلیلهای بیدرمان دیگر اضافه شد به این بیماری که افسردگیهای فصلی خندهدارترین دلیل این بیماری به حساب میآمد. وقتی سر میزنی به یک بیمارستان اعصاب و روان فکر نمیکنی آدمها آنقدر ساده کارشان به اینجا بکشد. شکست عشقی، از دست دادن عزیز، فشار زندگی، فقر، جنگ، پوچی، وسواس، نبود شادی و دلخوشی، روزمرگی و خیلی از دلایل دیگر باعث شده تا آدمهای اینجا با بیانگیزگی محض تعطیلات عیدشان را بگذرانند. تعطیلاتی که بود و نبود آن توفیر زیادی برای آنها ندارد…
پشت درهای بسته بیمارستان
یک حیاط بزرگ و سرسبز با بوتههای زیاد و گلهای رنگی رنگی. ششم فروردین و سکوتی که آدمهای مسافرت رفته شهر به حوالی بیمارستان اضافه کردند. وقت عیادت هم مثل اکثر بیمارستانها دو تا چهار است منتها با این تفاوت که نمیتوانی خیلی عادی گل و شیرینی بگیری دستت و از در بیمارستان وارد شوی. جلوی در بیمارستان از تو اسم بیمار را میخواهند. بعد که اسم بیمارت را چک کردند، تازه اجازه داخلشدن پیدا میکنی. به قول نگهبان، «اینجا بیمارستان اعصاب و روان است. کلی بیمار افسرده و ترک اعتیاد اینجا بستری شده. هر کسی که اجازه ورود ندارد. بیمارهای اینجا به آرامش نیاز دارند.»
از پشت میلههای بلند فقط میتوانی داخل حیاط را نگاه کنی. چشمت بیفتد به آدمهایی که تک و توک توی حیاط قدم میزنند. چشمت بیفتد به زن جوانی که روی نیمکت نشسته، لباس زرد پوشیده و نگاه خیرهاش به یک گوشه مات شده و مرد جوانی را ببینی که کنارش روی نیمکت نشسته و آرام با او حرف میزند. من حرفهایشان را نمیشنوم، اما هیچ حالتی توی صورت زن دیده نمیشود. اصلا حرفهای ملاقات کنندهاش را میشنود یا توی فکر و خیالات و ناراحتیهایش غرق شده است؟
جنگ، ویرانی و دیگر هیچ
اینجا جانبازها لباسهای قهوهای میپوشند، بیمارهای اعصاب و روان آبی و لباس بیمارهای زن همیشه زرد است. از پشت میلهها که حیاط را نگاه میکنم، یک مرد با لباس قهوهای داخل اتاق نگهبانی میشود. اسمش ناصر است. مدام میخندد. حدود 50 ساله است. شاید هم کمتر. حرفهای نامفهومی میزند. کارمند رده بالایي بوده. همان چند کلمه حرف نامفهوم هم انگار از همان روزها در ذهنش جا مانده. از وزارت میگوید، از کار. اما سخت میشود معنای جملهاش را فهمید. از رنگ لباسش میشود حدس زد چرا اینجاست. جنگ و همه ویرانیهایش کارش را به اینجا کشانده. نگهبان میگوید مجتبي بیمار همیشگی اینجاست و هیچ وقت خوب نمیشود.. توی روزهای جنگ به این روز میافتد. حالا سالهاست که با یک مشت قرص سرپاست. اگر قرص نخورد، کسی جلودارش نیست. یک بار عصبی شده و همینطوری دست و پای مادرش را شکسته. با این حال مادرش هر روز میآید اینجا و به ناصر سر میزند. ناصر نگاهمان میکند، اما میفهمم که در دنیای ما نیست. بعد از کمی مکث و با زمزمههای زیر لبش میرود سمت حیاط و صدای لخ لخ دمپاییهایش میشود تنها صدای پرسکوت ظهر ششم فروردین ماه.
شوهر موجب افسردگی
بالا رفتنمان نیاز به معرفینامه دارد که من ندارم. همان دم در ترجیح میدهم با نگهبان حرف بزنم. بالاخره 15 سال مسئول نگهبانی بیمارستان اعصاب و روان بودن شوخی نیست. وقتی میپرسم توی روحیه خودت هم اثر داشته، میگوید: «مگر میشود بگویم تاثیر نداشته. من آدم خیلی خونسردی بودم، اما اینجا تقریبا هر روز درگیری هست، هر روز هستند کسانی که بخواهند فرار کنند. خب همه اینها روی آدم اثر میکند. اوایل اگر کسی توی گوش من هم میزد، میخندیدم، اما حالا خیلی عصبیتر شدم. مخصوصا موقع رانندگی، از رانندگی افتضاح آدمها خیلی عصبانی میشوم.»
مردی آمده ملاقات خواهرزادهاش. میپرسم که چرا اینجا بستری شده؟ میگوید: «شوهرش باعث شد. دست بزن داشت، شکاک بود.» بعد از من میپرسد: «فکر میکنی بیشتر آدمهای اینجا برای چی بستری شدند؟» همین چند ثانیهای که فکر کنم تا جوابی داده باشم، خودش میگوید: «در یک کلام! بیشتر بیمارهای اینجا از فشار زندگی افسرده شدند و کارشان به بستری شدن کشیده.» دلم میخواهد خواهرزادهاش را ببینم، اما اجازه نمیدهند وارد بیمارستان شویم.
توسط مدیریت سایت درمشاوره خانواده · پاسخ 3019 روز 9 ساعت 20 دقیقه قبل
سوال: 43 پذیرفته شده: 1 ( 2% ) | امتیاز: 867
سلام آيا نشانه هاي افسردگي در زنان و مردان متفاوت است؟
توسط solmaz ahmadi · 3018 روز 18 ساعت 3 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
در نوع بیماری تاثیری نداره ولی چیزی که بسیار مهمه اینه که در تشخیص بیماری چون مردان نشانه هاي آشكار افسردگي را همانند گريه، اندوه باري و بي ميلي به كارهاي دلنشين بروز میدهند در تشخیص دچار اشکال میشویم ... مثلا" یک زن افسرده به وضوح در مورد خودکشی حرف میزنه ولی یک مرد در نهان خانه دلش به اون میپردازه و در بیشتر اوقات وقتی متوجه میشویم که کار از کار گذشته ...در مردان علایم مانند گریه سرکوب میشوند و این سركوبي و پنهان سازي زمان غمناكي را افزون ساخته و به عوارضي مانند تشديد غضبناكي، پرخاشجويي و سوءاستعمال موادمخدر مي انجامد.
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3018 روز 14 ساعت 7 دقیقه قبل
سلام من دختر 23 ساله اهل تهران رشته پزشکی هستم.مذهبی ام.سال 91 تو مجازی با اقایی ب اسم صادق اشنا شدم بهش علاقه مند و کلا ارتباطم با دنیای مجازیم از همون وقت شرو شد.بسیار علاقه داشتم بهش اون اهواز بود.هیچوقت ندیدمش حتی صداشم نشنیدم.سال 93 میخواست کنکور بده گفت میره بخونه .خداحافظی کزد.اونقد ک من دوسش داشتم و ابراز میکردم اون اینطور نبود.من اون وقتا خیلی بهم ریختم.خیلی باخودم قهر کردم.تا اینک اقایی ب اسم محمد ک از همون سال 91 برادری باهاش حرف میزدم منو بیدار کرد ک چقد از خودم دور شدم از خدا دور شدم صادق جای خدا شده بود برام.خلاصه همه صفحات مجازیمو پاک کردم هر ایدی داشتم پاک کردم و برای همیشه رهاش کردم و تا الان دیگ علاقه ای بهش ندارم.ک حتی اگ بخواد برگرده نتونه.خلاصه شرو کردم ب بازگشت سمت خدا و دوباره ساخت خود و جم و جور گردن زندگی تا حدودی موفق بودم تا اواخر سال 93 محمد خداحافظی کرد و سال 94 از طرفی وارد دانشگاه جدید و دوره جدیدی میشدم ک بسیار سخت و استرس بار بود خیلی بهم قشار اومد هم از دلبستگی و وابستگی ک ب محمد داشتمو هم فشار درس.فروردین 94 استارت ترک خودارضاییم رو زدم و تا الان پاکم.کلی ختم های قران و دعا و ذکر و... شرت کردم خیلی نماز شب خوندم خیلی دعا کزدم خیلی بالاپایین شدم.6ماه اول 94 همش علنی خودمو سرزنش میکردم بابت هرخطایی .خیلی انتظارم بالاست از خودم خیلی از خودم خسته شدم خیلی ب صورت غیر علنی خودمو سرزنش میکنم قهر میکنم .نسبت ب قبلا عصبی ام.من خیلی ادم صبور و ارامی بودم ک الان اصلا نیستم.ازخدا دورم.حتی حوصله نزدیک شدم ب خدا رو ندارم.خیلی رویای صادقه میدیدم الان همش خوابای مسخره و بیخود میبینم.خیلی استرسم زیاد شده و کنترلم رو استرسم خیلی کمه .از چیزای بیخود و الکی میترسم ک قبلا اینطور نبودم.مثلا تو استخر شنا کردنی یهو وقتی تصور میکنم چیزی زیر پامه اونقد میترسم ک حد نداره.قبلا اصلا اینطور نبودم...خیلی ترس هام زیاد شده.ترس های الکی مث همین مثالم.خیلی راه ها امتحان کردم ک برگردم ب خودم بشم همون محدثه قبل ولی نشد.خیلی زده شدم از همه راهایی ک حتی یک بار رفتمشون شاید حینش اشتباه عمل کردم ولی دیگ توانایی دوباره امتحان کردن اون راها رو ندارم و حتی ب نماز و عبادت های دیگم هم بی میلم نماز همیشه میخونم ولیت ند فقط میخوام زود تموم شه.احساس میکنم چه عبادت ها چه کارهای دیگ هیچ تاثیری روم نداره فایده ندارن هیچکدوم.حوصله ام خیلی کم شده.خیلی باحوصله بودم.خیلی تمرکزم کمه.خیلی زود فراموش میکنم تو تصورم خدا شده فردی ک همش میخواد مواخذه کنه منو خودم لایق نمیدونم ک بهم لطف و محبت کنه واسه خودم ارزش کمی قائلم اونطور ک باید خودمو دوس ندارم چیکار باید کنم نمیدونم نمیخوام عمرم هدر بدم میخوام درست زندگی کنم چیکار کنم ب نظرتون اصن مشکلم چیه چرا اینطوریم چرا اینطور شدم
توسط mohadese23 · 2409 روز 8 ساعت 31 دقیقه قبل
مشکل خاصی نیست فقط شما از خدا موجودی ترسناک ساختید ... در صورتی که خداوند لطف و رحمتش بسیار گسترده تر از خشمشه شما قراره روزی پزشک این کشور بشید و پناهی برای نیازمندان ... پس ارتباط معنوی خودتون رو با خدا حفظ کنید ... از وارد شدن به روابط پوچ و بیهوده ای که تاثیری برای ارامش شما ندارن خودداری کنید ... حتما" با دوستی همراه صحبت و ورزش کنید ... بطور مثال با هم پیاده روی کنید ...روزی نیم ساعت پیاده روی میتونه روحیه شمارو تغییر بده .. افکار مزاحم و روی کاغذ بیارید و چندین بار بخونیدش و اتیش بزنید و دور بریزید ... و اینقدر خودتون رو غرق در احساسات و وسواس های ذهنیتون نکنید و حتما" مشاوره ای حضوری انجام بدید در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید دفتر قیطریه: ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
توسط مدیریت سایت · 2408 روز 10 ساعت 33 دقیقه قبل
به نظر شما چرا خيلي از خانم ها بعد از ازدواج و عروسي افسرده ميشن؟
توسط sariina · 3018 روز 17 ساعت 58 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
خب هر انسانی در بدو ورود به دنیایی جدید دچار افسردگی میشود ... چون تمام فکرش روی گذشته خودش متمرکزه که چه زندگی بی مسئولیتی داشته و الان باید چه باری رو به دوش بکشه ... به همین خاطر دو طرف باید در این مورد بسیار همقدم با هم به پیش برن تا بتونن در کنار هم به آرامش برسند
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3018 روز 14 ساعت 5 دقیقه قبل
عروس و داماد براي تشكيل زندگي مشترك عروسي ميكنند تا دنياي بهتري رو براي خودشان بسازند و سعي ميكنند همه چيز به بهترين شكل انجام شود براي رسيدن به روز بزرگ عروسيشان انرژي ،وقت و هزينه زيادي صرف ميكنند و خلاصه شور و هيجان خاصي بر زندگيشان حاكم ميشود و فرداري روز عروسي همه چيز به شكل ناگهاني تمام مي شود..خب زماني كه اين احساسات و انرژي ها تمام ميشود تبديل به نوعي افسردگي ميشود
توسط maral.m · 3018 روز 17 ساعت 51 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 5
آيا گوش دادن به موسيقي در درمان افسردگي تأثير دارد؟
توسط setare20 · 3018 روز 17 ساعت 48 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
مسلما" اگر موسیقی ارامش بخشی باشه میتونه تاثیر خوبی بذاره اگر همراه با تصورات و احساسی مثبت باشه... نه یاداوری خاطرات آزاردهنده قبل
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3018 روز 14 ساعت 2 دقیقه قبل
محققان ژاپني متوجه شدند كه گوش دادن به موسيقي ملايم و غمناك مي تواند در كاهش علائم افسردگي تأثير زيادي داشته باشد زيرا گوش دادن به اين آهنگ ها باعث ياد آوري فيلم هاي رومانتيك ميشود و در نهايت احساس شادي را در انسان افزايش مي دهد
توسط tara22 · 3018 روز 17 ساعت 43 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1
با سلام
درسته كه ميگن استفاده زياد از اينترنت باعث افسردگي ميشه؟
توسط heidar · 3018 روز 17 ساعت 39 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
خب هر چیزی رو شما در اون افراط و تفریط داشته باشید میتونه ناهنجار بشه و اینترنت هم از این موضوع مستثنی نیست ... وقتی به چیزی عادت کنیم و نتونیم اونو مدیریت درست کنیم میتونه به عادتی اعتیادگونه تبدیل بشه که تمام زندگی رو فلج خواهد کرد
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3018 روز 14 ساعت قبل
بله استفاده زياد از اينترنت ميتواند شما رو افسرده كند.نتايج يك تحقيق جديدنشان داده است،افرادي كه وقت زيادي را در طول روز صرف كار با اينترنت ميكنند بيشتر علائم افسردگي رو از خود بروز مي دهند.و اين افراد بيشتر از سايرين احساس تنهايي ميكنند.
توسط poopak · 3018 روز 17 ساعت 31 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
افسردگي چطور ميتونه روي رابطه جنسي تأثير داشته باشه؟
توسط dark · 3018 روز 17 ساعت 21 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
خب داشتن افسردگی یعنی اینکه فرد بی انرژی و انگیزه است و کسی که این حالت رو داره چطور میتونه در رابطه جنسی به لذت برسه .... گاهی این افسردگی باعث میشه افراد به هم مشکوک بشن و اوضاع جنبه ای دیگه ای رو پیدا کنه
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3018 روز 13 ساعت 57 دقیقه قبل
افسردگي بر روي كليه جنبه هاي زندگي تأثير خواهد داشت و روابط جنسي از اين امر مستثني نيست.زماني كه يكي از طرفين در زندگي زناشويي دچار افسردگي شده باشند مسلمأ رابطه آسيب ميبيند.افرادي كه افسردگي دارند تمايلي به انجام كارهاي روزمره ندارند و و احساس ميكنند كه بدنشان به اندازه كافي انرژي ندارد ودر نهايت توانايي برقراري ارتباط مناسب با خانواده ،دوستان و حتي شريك زندگي خود را از دست مي دهند
توسط ard · 3018 روز 17 ساعت 12 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 3
سلام من مدتيه احساس افسردگي دارم.اصلأ حالم خوب نيست و از زندگي خسته شدم احساس ميكنم آدم پوچ و بي مصرفيم.در گذشته حس كنجكاوي داشتم ولي الان اين حس به افسردگي تبديل شده و روز به روز بدتر هم ميشه
توسط sanjab · 3014 روز 8 ساعت 49 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
افسردگی یعنی اینکه ذهن شما در گذشته گیر کرده و به همین خاطر خودتون بهتر میدونید که چه چیزی عامل اینکار شده ... در ضمن میتونید به مشاوری در این مورد مراجعه کنید تا با انجام تست و با گفتگو به ریشه این مشکل برسید
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3014 روز 8 ساعت 35 دقیقه قبل
سلام ديگه از زندگي خسته شدم ميخوام خود كشي كنم.تو خونه كسي برام ارزش قائل نميشه برادرام منو مسخره ميكنند وقتي ميخوام برم بيرون همش بهم گير ميدن كه كجا ميخواي بري و چرا ميخواي بري.وقتي هم نميرم بيرون ميگن چرا نميري بيرون.فاميلامون همه از من بدشون مياد.انگار من تو خونه زياديم به خدا ديگه طاقتم سر اومده.اگه ميشه كمكم كنيد
توسط sadman · 3014 روز 8 ساعت 32 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
خب فکر نمیکنم به این غلظتی که گفتید باشه ولی نباید خودتون رو اینطور ببازید ... به هرحال در زندگی هر کسی مشکلاتی هست به جای این همه حساسیت نشون دادن از زندگی خودتون لذت ببرید ... نه اینکه به این حرفا گوش بدید که فردا اثری ازش نیست
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3014 روز 1 ساعت 10 دقیقه قبل
سلام
من چند ماهه که افسرده شدم حالم خیلی بده همش دوست دارم گریه کنم ! با مشاور حرف زدم اما کمکی بهم نکرد به همه چیز فکر کردم برای بهتر شدن حالم اما تاثیر نداشته نمیدونم چیکار کنم دوستم میگم بخاطر تنهاییه که اینجوری هستی ! خب کسی نیست که منو بخواد این برام سخته دوست ندارم غیر از ازدواج با کسی آشنابشم . بهم بگید چی کار کنم، مرسی
توسط 23mahasti · 3012 روز 7 ساعت 4 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
خب افسردگی یعنی اینکه فکرتون در گذشته سیر میکنه و این نشون میده فکرتون در گذشته دنبال چیزی میگرده ..خود شما بهتر میدونید این مورد چی هست پس بهتره در این مورد بحث کنید ... اینکه شما از تنهایی به این افسردگی رسید که بیشتر مردم جامعه ما تنها هستند ولی دلیلی برای افسردگی ندارن ... بهتره تمام افکار منفی و ناراحتی خودتون رو روی کاغذ بنویسید اینطوری از پراکندگی افکارتون جلوگیری کردید و بهتر میتونید این ناراحتی رو با نوشتن به بند بکشید ... در ضمن با دوستی خوب حتما" و حتما" برنامه منظمی رو برای پیاده روی قرار بدید ... هورمون هایی در شما ترشح خواهد شد که بهشون برای شادی نیازمند هستید
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3011 روز 13 ساعت 48 دقیقه قبل
ببخشید من یه مدت تو خونه بیکارم نامزدمم ازم دوره بیشتر وقتا سر کاره من همش از بیکاری زوم کردم رو رابطمون همش فکرای بد تو سرم میاد ک نکنه فلانه نکنه بدبخت بشم نکنه با کسیه یعنی شدم یه بمب انرژی منفی اصلا مثبت نگریم از بین رفته هرچقد بهم توجه میکنه من بیشتر میخوام خودمم خسته شدم لطفا کمکم کنید
توسط Maro · 2448 روز 7 ساعت 42 دقیقه قبل
اگر با چنین شرایطی قراره وارد زندگی مشترک بشید بهتره خیلی واضح و رک بگم زندگی مشترک با چنین تفکراتی به نتیجه نخواهد رسید ... به جای این فکرا در دوره نامزدی هستید روی شناخت هم تمرکز کنید و شما هم بجای چنین افکاری حرفه و هنرهایی رو یاد بگیرید تا در اینده بتونید ازش استفاده کنید ... و اجازه ورود چنین افکاری رو به ذهنتون ندید
توسط مدیریت سایت · 2447 روز 16 ساعت 23 دقیقه قبل
چون روحیه حساسی دارند وبیشتر خیالبافند همیشه برای خود بهشتی تجسم میکنند بعدا که باواقعیت روبرو میشن میبینند ازجهنم بدتره
توسط bijan · 2983 روز 9 ساعت 24 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
خب یکی از این عوامل پیشگویی کردن در مورد زندگی زناشوییه که بسیار کمالگرایانه است و بدور از درک واقعیت ... هر فردی باید بدونه که برای چه هدفی ازدواج میکنه و ازدواج علاوه بر رسیدن به آرامش داراری مشکلات بسیار عدیده ای هست که میتونه روی روند زندگی عادی تاثیرگذار باشه ... به همین خاطره که افسردگی مهمان زندگی مشترک بسیاری از زوجین میشود ... به هرحال باید بین حقیقت و واقعیت مرزی قایل شد
توسط مدیریت سایت - محمدی · 2982 روز 13 ساعت 57 دقیقه قبل
سلام.با کسی ازدواج کردم که دوسال خواستگارم بود و هیچ علاقه ای به او نداشتم که هیچ از او بدم نیز می آمد.با وجود خواستگاران دیگر خانواده و ببخصوص مادرم و فامیل ها مرا مجبور به این ازدواج کردند.الان یک سال و نیم است که عقدیم.اصلا دوست ندارم عروسی کنیم.اصلا دلم برای همسرم تنگ نمی شود.هر زوج جوانی که با هم در خیابان یا هر جایی میبینم یا حتی عکسشان را می بینم غبطه میخورم به عشقشان و دائم با خودم می گویم اینها چقد عاشق هم هستند.و ساعت ها به این موضوع فکر میکنم وجدیدا خیلی گریه می کنم.دوست ندارم به هیچ جایی بروم مخصوصا طرف خانواده همسرم.دوست دارم تنها باشم و حتی با کسی حرف نزنم .به گمان خودم که افسرده شدم.لطفا مرا راهنمایی کنید.
توسط mahura · 2627 روز 18 ساعت 38 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
راستش کسی که خودش رو به خواب زده ، خیلی سخت میشه بیدارش کرد شما نشانه های اطراف زندگی رو میبینید و باز تردید دارید... و این حس ارمغانی جز افسردگی برای شما نخواهد داشت فقط توصیه میکنم مشاوره مستقیم و حضوری داشته باشید ... در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید دفتر قیطریه: ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه دفتر سعادت آباد: ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه دفتر شریعتی: ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
توسط مدیریت سایت · 2626 روز 16 ساعت 22 دقیقه قبل
سلام
من 22 ساله هستم دانشجویی کارشناسی ، شاید یه کم جا افتاده نباشه که بخوام یکی کمکم بکنه که کمی احساسی باشم ولی واقعا دوس دارم منم احساسی باشم الان دیگه یه این طوری شدم ولی قبلا مثل الان نبودم
برج 6 و 7 سال 93 بود که تقریبا 500 تا قرص 473 تای بودن ، قرص ها چند نوعی بودن / دیازپام / زاناکس/ گاباپنتین / والپرات سدیم/ همشونو خوردم که مثلا خودکشی بکنم ، ساعت 1 بامداد بود ساعت 2 منو رسوندن بیمارستان .
چند روز کما بودم ، بعد از 2 هفته ترخیص شدم دوباره اومدم خونه تحت نظر 4 یا پنج روانپزشک بودم حدود 8 ماه گذشت که من رفتارم بد تر شد لوازم بیشتری رو میشکستم ، خودزنی بیشتری انجام میدادم و ترامادول و سیگارم که همیشه بود ، مدتی نگذشت که بعد از این 8 ماه منو تو بیمارستان اعصاب و روان بستری کردن(اسمش بماند) 2 ماهی بستری بودم و بعد اون به صلاح خانواده و دکتر مسئول منو ترخیص کردن و اومدم خونه ولی دکتر گفت بدلیل مشکلاتی که بعدآ پیش میاد بهتره روزی یه عدد متادون5 مصرف کنه تا هم خیال ما راحت بشه هم شما، یه ماهی گذشت که خودم همه چی رو ترک کردم حتی دکتر گفت خودتون براش سیگار بخرید مثلا پدرم میرفت سیگار (کنت پاور میاورد)6 ماه بعد از ترخیصم کاملا عوض شدم اینطوری شد که حالا هرکدوم از دوستان و اقوام منو میبینن باورشون نمیشه که این خودمم .
خب ، شما به من بگید که چیکار بکنم آیا با این وظعیت با این گذشته که خیلی خیلی خیلی خلاصه اش کردم من نباید یه مدتی توی آرامش میموندم تا دوباره زندگیم عادی بشه من الان هرکاری میکنم دوباره با خانوادم مشکل دارم سر یه سری رفتار بدی که خداشاهده از اونا سر میزنه نه من ؟
و باعث تام این کارا پدرم بود /ولی الان واقعا حالم خرابه ، خیلی وظعیتم خرابه یه طوری شده که دوباره دارم کم کم دعوا میکنم، با مردم با خانواده و هیچ کس هم بیشتر از خودم زجر نمیکشه ازاین قضیه . دوست دارم که دوست داشته باشم (رفیق و رفاقت منظورم نیست چون از همه چی خسته شدم)
توسط اشکان · 2551 روز 16 ساعت 27 دقیقه قبل
اطلاعاتی در دسترس نیست
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید دفتر قیطریه: ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه دفتر سعادت آباد: ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه دفتر شریعتی: ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
توسط مدیریت سایت · 2550 روز 15 ساعت 31 دقیقه قبل
سلام.
پسری هستم دانشجو با سن 20 سال . سه سال پیش با معاینه کردن بیضه هایم متوجه شدم که بیماری واریکوسل دارم. واریکوسل هم بیماری هست که به اصطلاح میگویند واریسی شدن بیضه.
من احتیاج دارم که سریعا به دکتر بروم و دکتر من را معاینه کند و مستقیما با عمل جراحی درمان بشم. دوس دارم هرچه سریعتر برم دکتر تا این بیماری خوب بشه. وقتی میبینم مردم چنین مشکلی داشتن و رفتن به دکتر مشکلشونو بگن تا خوب بشن ، من خیلی حرص میخورم که چرا من نمیتونم به پیش دکتر برم.
دلیل اینکه سه سال میگذرد و من هنوز به دکتر نرفتم اینه که نمیدونم چجوری به پدر و مادرم بگم.از پدر و مادرم خجالت میکشم که بگم من مشکل بیضه دارم و باید به دکتر برم تا دکتر منو جراحی کنه و خوب بشم.نمیدونم چجوری به پدر مادرم بگم. خیلی خجالت میکشم.پدر و مادر من فکرشون قدیمی هستش اونها فکر میکنند هرکی مشکل آلت تناسلی داره توی آینده اش برای بچه دار شدن مشکلی پیش میاد.داداش من 27 سالش هست اگه اون متوجه بشه من بیماری دارم خیلی مسخره ام میکنه.
اینها (این مشکلاتی که گفتم)باعث این شده که من نتونم به دکتر برم.
لطفا منو راهنمایی کنید.بدجور افسردگی گرفتم.اگه دکتر نرم توی آینده ی من مشکل بدی پیش میاد.میخوام سریع به دکتربرم تا درمان بشم.
از شما تقاضا و خواهش دارم به من کمک کنید که چجوری و از چه راهی به دکتر برم. میخواهم طوری من را راهنمایی کنید که از نگرانی ام رهایی پیدا کنم.
توسط 1moshavere · 2536 روز 5 ساعت 26 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
به یک متخصص ارولوژیست (متخصص کلیه و مجاری اداری ) مشورت کنید
توسط مدیریت سایت · 2535 روز 17 ساعت 18 دقیقه قبل
سلام احساس میکنم خیلی تنهام خسته ام از زندگی گاهی بی هدف زندگی میکنم حتی فکر خودکشی به سرم زده و انجام دادم اینقدر اهنگ گوش میدم که اخر حالم بد میشه کمکم کنید.
توسط marzieh.53 · 2488 روز 4 ساعت 22 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید دفتر قیطریه: ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه دفتر سعادت آباد: ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه دفتر شریعتی: ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
توسط مدیریت سایت · 2486 روز 15 ساعت 9 دقیقه قبل
با سلام .افسرده دلی، هر دو جنس زن و مرد را مبتلا می سازد، پیوندها را می گسلد و مانع كار و فعالیت های روزانه آن ها می شود. علایم شوریده حالی در آنان همسان است، و به طرز متفاوتی بیان می شود.
شایع ترین نشانه های افسرده دلی عبارتند از:
اعتماد به نفس اندك،
اندیشه ی خودكشی،
بی میلی به تلاش های معمولاً دلپذیر،
خستگی،
تغییر اشتها،
آشفتگی خواب،
بی احساسی و مشكلات جنسی مشتمل بر كاهش تمایل به آن.
بنا به دلایل متعدد، معمولاً علامت های افسردگی مردها را نمی توان باز شناخت. مردان ناراحتی های خویش را انكار می كنند، زیرا تصور همگان بر این است كه اینان جنس قوی تری هستند.
بیان احساس، عمدتاً جزء خصلت زنان شمرده می شود. در نتیجه مردان به جای این كه نشانه های وابسته به هیجانات را بر زبان جاری سازند، به احتمال زیاد از علایم جسمی افسردگی شان، همچون احساس خستگی سخن می رانند. افسرده حالی در تمایل جنسی و عملكرد آن اثر می نهد. مردها غالباً نمی خواهند كاستی های قوای جنسی خود را بپذیرند و به اشتباه حس می كنند كه اشكالات موجود از این بابت، به جنسیت آنان بستگی د ارد، به خصوص زمانی كه با یك اختلال پزشكی رو به رو می شوند
نشانه های آشكار افسردگی زنانه را بهتر از افسردگی مردانه می توان دریافت، مردها كمتر علامت های ویژه ی دل افسردگی همانند گریه، اندوه باری و بی میلی به كارهای دلنشین قبلی را بیان داشته، یا به طور زبانی افكار مربوط به خودكشی را به گوش مخاطب می رسانند. در عوض مردها به احتمال زیاد احساسات شان را پنهان می كنند، لكن ممكن است تحریك پذیرتر و پرخاشگرتر باشند.
بنابه همین دلایل، بسیاری از مردان و نیز پزشكان و سایر كارشناسان و مراقبان بهداشت از تشخیص بیماری افسردگی درمی مانند. برخی از متخصصان بهداشت روانی نظر بر این دارند كه اگر نشانه های افسرده تنی گسترش می یافت و شامل خشم، سرزنش و ناسزاگری می شد، امكان تشخیص افسردگی مردان میسر می شد .
افسرده حالی مردها، پیامدهای فراوانی دارد. براساس گزارش مركز پیشگیری و مهار بیماری ها، سی دی سی ـ واقع در آمریكا ـ احتمال خودكشی مردان آمریكایی چهار برابر بیش از زنان این سرزمین است.این آمار تكان دهنده حكایت از آن دارد كه 80% كسانی كه به این عمل مبادرت می ورزند، مردان هستند. هرچند شمار زنانی كه در این وادی گام می نهند كم نیست، ولی بیشتر مردها هستند كه به این وسیله به زندگی شان پایان می دهند. شاید علت این باشد كه مردان برای پرداختن به چنین عملی، به شیوه های خطرناك دست می زنند یعنی مثلاً به جای مصرف زیاده تر از حد دارو ، به كاربرد سلاح متوسل می شوند.
… و اما چرا افسردگی مردان متفاوت است؟
آگاهی از طرز پرورش و رفتار مردها در جامعه، در تشخیص و مداوای افسردگی شان اهمیت به سزایی دارد. پریشان حالی اینان اغلب از انتظارات فرهنگی شان سرچشمه می گیرد. همه می پندارند كه مردان كامیاب اند. آن ها باید جلوی هیجانات خود را بگیرند و تحت نظر باشند. این گونه فرهنگ قادر است برخی از علایم واقعی افسردگی را پنهان ساخته و در عوض پرخاشگری و خشم را (كه رفتار پسندیده تر به نظر می آید) پیشه كنند
افزون بر این، معمولاً برای مردها، از عهده ی نشانه های افسردگی برآمدن، طاقت فرساست. ایشان ترجیح می دهند كه با علایمی از این دست، مردانه برخورد كنند. این نگرش، هنوز بر بسیاری از نهادهای مرد سالار نظیر ارتش و ورزش حكم فرماست. در محیط های ارتشی و ورزشی به مردها می آموزند كه سختی و پایداری به مفهوم برتافتن و كنار آمدن با درد جسمی بوده و تسلیم پریشانی عاطفی شدن، جزء محرمات است. مردها به جای یاری جویی كه به زعم آنان، نمایانگر ضعف و زبونی است، بیشتر به خودكشی روی می آورند تا، به این خیال خام بر افسردگی چیره شوند.
توسط motakhasesan · 2271 روز 12 ساعت 35 دقیقه قبل
سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1
با سلام.بله تا حدی درست است .استفاده غیر متعارف از هر چیزی میتواند باعث بروز اختلالاتی در انسان شود.
توسط motakhasesan · 2271 روز 12 ساعت 23 دقیقه قبل
سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1
توسط motakhasesan · 2271 روز 12 ساعت 13 دقیقه قبل
سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1
با سلا.بهتر است کمی به کارهایی که تمایل برای انجان آن دارید بپردازید و به موفقیتهایی که در گذشته کسب کردید بیاندیشید. اما اگر همچنان ای احساس در شما ادامه داشت میتوانید با مراجعه به مشاور مشکلتان را پیش از اینکه حاد شود حل کنید.جهت مشاوره حضوری میتوانید با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید 22354282/22689558/88422495
توسط motakhasesan · 2271 روز 12 ساعت 6 دقیقه قبل
سوال: 2 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1