


مشکلات ازدواج
سلام…امیدوارم هرجا هستید سالم وسلامت باشید زیر سایه خدا.
من دانشجوی شهر تهرانم،چند روزی رفتم خونه(تقریبا 11 روز) این چند روز هر کاری می کردم پدرم به مادرم میگفت چون اون پسره رو میخواد اینجوری میکنه،به مادرم گفت:”باشه قبول میکنم،ازدواج کنه ولی مسئولیتش با خودش “و یه جورایی که قید خانواده رو بزنه…می دونید پدرم کلا سر مقوله ازدواج نمی خواد جوری بشه که من در آینده بیام شاکی بشم که شما گفتی و از اینجور حرفها واسه همین سر خواستگار قبلیم که همه شرایطش از نظر خانوادم جور بود و هیچ وقت یادم نمیره پدرم دست پدر خواستگار قبلیمو گرفتو گفت ما خانواده ها مشکلی با هم نداریم و این شما دوتا جوون باید به تفاهم برسید،سر این خواستگار کاری باهام کرد که نگو!بعد از یک ماه رفت و آمد و حرف اومده میگه میدونی کار پسره چجوریه؟!دوهفته هست دوهفته سرکاره،میتونی اینجوری زندگی کنی؟…انگار تاحالا نمیدونسته!…اینم بخاطر این بود که سر مساله مهریه به تفاهم نرسیدن و اونجا هم گفت مسئولیتش با خودت و حتی گفت صداتو ضبط میکنم بعدا نگی تقصیر ما بوده! که من مسئولیت رو پذیرفتم ولی متاسفانه خواستگار قبلیم نتونست و جا زد!…البته خداروشکر که اون تموم شد…
اما الان این خواستگارم پای همه چی وایساده و میگه 100 بارم بگن نه انقدر میامو میرم تا قبول کنن،میخواستم سوالی بپرسم …
بنظر شما خودم مستقیم با پدرم حرف بزنم؟البته میدونم باهام برخورد تندی میکنه.دعوام میکنه.خداییش از بابام میترسم،ولی دوست دارم در یه جای زندگیم به خاطر خواستم و علاقم سفت وایسم و مثل همیشه مثل موش قایم نشم…بنظر شما کار خوبیه؟با پدرم حرف بزنم؟؟؟؟؟؟؟؟….ممنون.
توسط fereshteh درازدواج · پاسخ 3408 روز 10 ساعت 58 دقیقه قبل
سوال: 4 پذیرفته شده: 3 ( 75% ) | امتیاز: 2
سلام مجدد. ببخشید که دیر جواب دادم.
یه سوال. مگه تو چه جوری میکنی که پدرت باید این حرف رو بزنه؟!!! نکنه….. نکنه رفتی تو تریپ قهر و ناز و نازکشی. نکنه رفتی تو تریپ زبونم لال تو رو وایسادن بزرگتر. نکنه….!!!!
ببین مقصر خودتی. اون قدر دختر زبون داری نبودی. منظور من اززبون دار چرب زبونی نیست. اصلا اگه چرب زبون یا از نظر من خوش زبونی هم بودی. خیرشو می بردی چون برا پدرو مادرت خوش زبون بودی. من اگه جای تو بودم. به جای اینکه یه جوری رفتار کنم که از پدر و مادرم دور بشم. بجای اینکه یه کاری کنم که کار به لج و لجبازی و صدا ضبط کردن برسه. به جای اینکه کار به تهدید و بی اعتماد و قهر و قهر کشی بکشه. میرفتم دست پدر و مادرم رو میبوسیدم. هر کاری می کردم که دعای خیرشونو دنبال زندگیم بفرستن. برو با بابات حرف بزن. ولی حرف داریم تا حرف. به نظرت اگه به بابات بگی بابا میشه با هم حرف بزنیم .یه موقعی که مامانت نباشه. بری با بابات حرف بزنی. کنارش بشینی. دستشو بگیری . ببوسی. بهش بگی بابا شما بهترین بابای دنیایی. من بدون اجازه ی شما هیچ کاری نمی کنم. میخوام دنیا نباشه اگه رضایت شما نباشه. بابا من بدون دنیای خیر شما هیچ جا نمی رم. شما اولین و اخرین پشت و پناه من هستید. بابا من همونی رو میخوام که شما میخواید. عاقبت بخیری رو میخوام. همونی که شما میخواید. خوشبختی رو میخوام همونی که شما میخواید. ولی بابا من یه مشکلی دارم هر مردی رو نمی تونم بپذیرم. نمیتونم بپذیرم که زن فلان مرد بشم. بابا اخه الکی که نیست. قراره زنش بشم. می دونید که چی می گم. بابا به خدا قصدم این نیست رو حرف شما حرف بزنم. ولی مشکل من اینه که دوست دارم مردی رو انتخاب کنم که بتونم به عنوان مرد زندگیم بپذیرمش…..
چطور بود…! به جای اینکه جفت پاهاتونو بکنید توی یه کفش. آروم خم بشید و کفش های پدرو مادرتونو جفت کنید. همین.
موفق باشید.
اگه باز سوالی هست در خدمتیم. اگر هم نه ممنون میشم گزینه پذیرفته شده رو انتخاب کنید. باتشکر
توسط خانم زهرا عباسی · 3403 روز 9 ساعت 36 دقیقه قبل
اطلاعاتی در دسترس نیست