رابطه آشنایی قبل ازدواج

تگ دو

با سلام خدمت شما
من دختری هستم29 ساله که دلم میخواد بتونم در روابط خودم با جنس مخالف بخوبی پیش بره
با یه نفر آشنا شدم 2 سال از خودمم بزرگتر هست و شرایط کاریش با خودم مرتبط هست درکار بازرگانی مشغول هستن و پسری فوق العاده محتاط هستن و اصالتا اصفهانی هستن
شخصیت ایشون دست و دلباز هستن … و بیان گویا وشیرینی دارند.
در مورد زندگی مشترک صحبت کردیم ما طی این 40 روزی که باهم هستیم فعلا 10 بار همدیگر دیدیم با دوستای ایشون بیرون رفتیم و یکی از دوستای صمیمی منم ایشون رو دیدن و تایید کردن و گفتن چقدر خوبه کارش د.ولتی
حتما کنار ههم باشین برای باهم بودن بجنگین جون ارزش داره .
مشکلاتشون رو بیان کردن و من گوش دادم
طی این چند سالی هست عملی انجام دادن که بااعث شده میل به جنس مخالف درونشون کم بشه واضح تر بگویم که گفتن مثل مردهای دیگه عمل جنسی براشون سخته
من بهشون پیشنهاد دادم به مشاوره سکس تراپی برن
و خودشون راه های زیادی از قبیل قرص و دارو مخصوص تستترون زدن ولی افاقه ای نکرده
این عمل باعث شده میل جنسی و حسشون از بین بره
و خودشون میگن همه ی میل دو نفر برای زندگی همین انگیزه ست که به سمت هم سوق میده .
من خیلی باهاش صحبت کردم ضمیر حرف زدنت تغییر بده وقتی خودت الان قبول کردی
این فرصت هم به خودت بده کسی که کنارت هست میخواد بهت کمک کنه باتوجه به شرایط کاریش حتی روزهای تعطیل هم میرن و اضافه کاری تا 7 شب هستش و در صدد گرفتن وام خونه هست که الن نوبتش شده تا 5 سال باید قسط خونه رو بپردازه .
من با ایشون صحبت کردم من کسی میخوام کنارم باشه که آرامش داشته باشم و آدم سالم و با اصالتی بشه
من صفات و رفتاری رو درون تو دیدم و دلم میخواد به حرفای منم گوش بدی و کمی به خودت تغییراتی بدی که بتونی یه زندگی جدیدی بشی.
حتی ایشون میگن قبل عمل من میلم خیلی زیاد بوده و من بهشون گفتم به گذشته فکر نکن به فکر بهبودت باش و تو روز به روز رشد دوباره ت رو حس کنی .
وقتی تو بگی من میلی ندارم انرژی توو باعث دفع میشه … و رابطه رو خودت با رفتارت که با عملت یکی میشه ثابت میکنی که به من میگن اینجوری من نمیتونم ادامه بدم با این میل کمی که دارم که برای ادامه لازم هست
خب من هم تلاش خودم میکنم چون تو به زندگی من انگیزه بخشیدی و همین روزنه ی نور امید درون تو روشن شود .
من به ایشون گفتم من حتی عروسی نمیخوام یه مراسم ساده خودمونی کنار خانواده هامون باشه چون واقعا من آدمی نبودم به کسی چنین حرفی بزنم و حس کردم آرامش به قلبم آوردی خود ش هم گفت منم همین نظر دارم
حتی پیش خودم نمیتونم برای وجود خودم مهریه ای تعیین کنم چون کسی که میخواد با من زندگی کنه من سادگی عمل و ثبات فکریش برام مهم هست با مهریه خیلی کم که خودش راضی باشه میخوام بگم تعیین کنه .
من شرایط خانوادگیم 10 سا ل هست مامانم فوت شدن وبعد از مامانم .. خواهرم تصادف کرد خیلی شرایط زندگی سخت رو گذروندم در کنار پدر و برادرم کوچیکم که 23 سالش و الان من آرامش میخوام کنار یه همدم خوب که بتونم یه زندگی خوبی رو باهم بسازیم
بهش گفتم من میخوام باهم یه زندگی درستش کنیم چون میدونم هر چیزی که با زحمت بدست بیاد قدرش بیشتر میدونید
خواهش میکنم منو راهنمایی کنین

توسط Star2 درازدواج · پاسخ 1569 روز 23 ساعت 42 دقیقه قبل

سوال: 4 پذیرفته شده: 2 ( 50% ) | امتیاز: 0