


تنها راهی که برام مونده..
سلام..
نمیدونم چی باید بگم ولی میدونم اینجا اخرین روزنه امیدم هست..من 20 سالمه و 2 سال که ازدواج کردم قبل از ازدواجم 1 سال با پسری رابطه عاشانه داشتم و اومد خواستگاری و خونوادم قبول نکردن و من تن به ازدواج زوری دادم..ولی بعد از 2 ماه از ازدواجم نتونستم طاقت بیارم و به اون پسر زنگ زدم..و کلی گریه کردم..اما باهاش رابطه مو قطع کردم ..فقط گاهی اوقات که خیلی بیتاب میشدم بهش زنگ میزدم و دوباره سر 1ساعت همه چیز تموم میشد..الان 6ماهه که عروسی کردم ولی واقعا دارم روانی میشم..شوهرم ادم بدی نیست ولی تو زندگی ما اون عشقی که ارزو داشتم نیست..مشکلم الان اینه که زندگیمو دوست دارم..شوهرم و دوست دارم ولی اون پسر رو هم دوست دارم..نمیتونم خاطره ها و عشقشو فراموش کنم..نمیتونم دلتنگش نشم..نمیتونم جلو خودمو بگیرم که گاهی اوقات بهش زنگ نزنم..اون هنوزم عاشقانه من و میپرسته..اما من ادم خیانت کاری نیستم..نمیدونم باید چیکار کنم..شبا تا صبح بیدارم و اشک میریزم..تورو خدا اگه میتونید کمکم کنید..از زندگی بریدم..گاهی فکر میکنم اگر نبودم این همه غصه نداشتم..خواهش میکنم کمکم کنید
توسط farnaz12 درازدواج · پاسخ 3278 روز 16 ساعت 58 دقیقه قبل
سوال: 1 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1
سلام دوست عزیز ********
جاد ارتباط عاطفی خیلی آسان است، اما بیرون آمدن از آن رابطه و التیام یافتن در آن خیلی سخت است. میتوان گفت قطع رابطه کردن به راستی یکی از کارهای دشوار و دردناک است.بهخصوص اگر فردی نامزد شما باشد و قصد ازدواج با او را داشتهاید و به او دلبستگی عاطفی پیدا کردهاید. شاید حتی بتوان گفت چنین کاری یعنی دلکندن از کسی که دوستش دارید سختترین کار دنیاست، اما کار نشد ندارد،اگر تصمیم به قطع این رابطه گرفتهاید به یاد داشته باشید که فکر کردن به خاطرات خوب میتواند تمام دلایل منطقی را از ذهن شما پاک کند و در نتیجه دوباره به همان رابطه مسموم بازگردید. خیلی طبیعی است که مغزتان شروع به خیالبافی و شما را قانع کند که این رابطه آنقدرها هم که فکر میکردید بد نبوده است یا حتی خیالاتی به ذهنتان بیاید که زندگی بدون نامزد قبلیتان ممکن نخواهد بود اما باید به مغزتان فرمان توقف بدهید، موقعیت را بپذیرید و سعی کنید به سمت آینده حرکت کنید نه گذشته.از تمام محیطهایی که ممکن است شما را به یاد نامزدتان بیندازند پرهیز کنید. حتی اگر دوستان مشترکی داشتید برای مدتی از آنها دوری کنید، به هیچوجه به اعضای خانواده او نزدیک نشوید حتی سعی نکنید با ایمیل یا تلفن با او و نزدیکانش تماس بگیرید. به هیچوجه به محیطهایی که احتمال حضور او وجود دارد، نروید. اگر او تلاش میکند که با شما صحبت کند قبل از صحبت با او به نتیجه خوب فکر کنید. اگر برای برگرداندن کادوها یا امانتها مجبورید همدیگر را ببینید در فضای کاملا رسمی و کوتاه همه چیز را تمام کنید.عد از یک جدایی سخت شما به کسانی نیاز دارید که دوستتان داشته باشند و درکتان کنند، چنین افرادی میتوانند به شما احساساتی خوب تزریق کنند. سعی کنید بیشتر در جمع دوستان و اقوام دلسوزتان باشید، آنها به شما کمک میکنند خود را یک فرد ارزشمند بدانید و بتوانید زودتر خودتان را پیدا کنید و روی پای خود بایستید، یک شبکه آرامبخش از دوستان وشوهرتون بیش از هر چیز میتواند از دردها و آلام شما کم کند.///////////////// سوای داشتین در خدمتتون خواهم بود///////////
توسط آقای ص - غفاری · 3277 روز 16 ساعت 32 دقیقه قبل
اطلاعاتی در دسترس نیست
خانم فرناز شما نباید تن به همچین ازدواجی میدادید که الان اینطوری مضطرب و نگران باشید … به هرحال اگه دلتون با اون شخص باشه یا باید فراموشش کنید و یا باید بهش برسید که در حال حاضر بخاطر ازدواج شما نمیتونید چنین حکتی رو انجام بدید مگراینکه از این زندگی بیرون برید و با اینکارتون هم زندگی این آقارو خراب خواهید کرد … به هرحال در مورد اول که فراموشیه بیشتر تلاش کنید و از مشاوره هم کمک بگیرید … وگرنه باید راه دیگه ارو در پیش بگیرید که شاید عاقبتی نداشته باشه …
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3145 روز 19 ساعت 42 دقیقه قبل
اطلاعاتی در دسترس نیست