


برگی از پیوند تاریخ و خرافات
اهمیت به خرافات در زندگی مشترکاهمیت به خرافات و طلاقبرخورد خانواده با خرافاتبرگی از پیوند تاریخ و خرافاتبرگی از تاریخپیوند تاریخ و خرافاتتاثیر خرافات بر خانوادهتاثیر خرافات در زندگیتاثیر منفی خرافات بر زندگی زناشوییتاثیر منفی خرافات بر زندگی مشترکجایگاه خرافات در تاریخجایگاه خرافات در زندگیخانواده و فیلم های تخیلیعلل اهمیت خانواده ها به خرافاتنقش خرافات در خانواده سنتی
برگی از پیوند تاریخ و خرافات
آبراهام لینکلن یکی از مهمترین و سرشناسترین شخصیتهای تاریخ معاصر در دنیای سیاست است که در میان مردم آمریکا و به ویژه سیاهپوستان این کشور دارای جایگاه برجستهای است. آبراهام لینکان اولین کسی بود که قانون آزادی بردگان را در این قاره به اجرا گذاشت و با یک جنگ داخلی تمامعیار علیه ایالتهای جنوبی این کشور بر ضد بردهداری، توانست چیزی را که امروز ما به نام «ایالات متحده» میشناسیم بنیان نهد. که البته در طی این جنگ، 600 هزار آمریکایی کشته شدند که در تاریخ جنگهای داخلی یک کشور، آمار بسیار وحشتناکی است. حال فیلم «آبراهام لینکلن: شکارچی خونآشام» با دستمایه قرار دادن زندگی رئیس جمهور آمریکا و تاریخ واقعی آن دوران در یک داستان کاملا فانتزی و اکشن بر پرده سینماهاست. همآمیزی واقعیت و فانتزی در فیلم آنقدر زیاد است که اگر درباره تاریخ آمریکا مطالعه نداشته باشید، بعید نیست فکر کنید فیلم بر اساس واقعیات شکل گرفته است!
اما اینطور نیست و به جز یکسری کلیات مانند نام شخصیتها یا اقتباس از اتفاقات تاریخی، کل داستان زاییده تخیل گراهام اسمیت نویسنده کتابی به همین نام و فیلمنامهنویس این فیلم است. حال به راحتي ميتوان اضافه کنید به این معجون، تهیهکنندگی تیم برتون و کارگردانی یک کارگردان قزاقستانی را با جلوههای ویژه خیرهکننده. (البته در نسخه سهبعدی فیلم، نه در این دیویدیای که شما از کنار خیابان خریدهاید!)
شکارچی متولد میشود
در قسمت اول فیلم، از کودکی تا رئیس جمهور شدن آبراهام لینکلن روایت میشود. لینکلن کودکی است که به همراه خانواده فقیر خود برای اربابی به نام آدام کار میکند.
در صحنههای اولیه فیلم، یکی از مزدوران آدام به نام بارتز به محل کار خانواده او میآیند و خانواده دیگری را که دوست لینکلنها هستند مورد آزار قرار میدهند و آبراهام نوجوان، به دفاع از دوست سیاهپوست خود میپردازد که اولین جرقههای دشمنی خانواده لینکلن و ارباب آدام از همین جا مشتعل میشود. خانواده لینکلن اخراج میشوند، در حالی که تنها یک تبر برای امرار معاش دارند. در ادامه مادر آبراهام به دست افراد آدام که همگی خونآشام هستند، کشته میشود (جالب است بدانید در واقعیت، مادر آبراهام لینکلن بر اثر خوردن شیر مسموم، دار فانی را وداع گفت) و آبراهام به انتقام خون مادر، برمیخیزد که در این راه با هنری استورجس ملاقات میکند و او که یک شکارچی ماهر خونآشامهاست، فنون شکار را به او یاد میدهد و او را به ماموریتهای مختلفی میفرستد. همزمان با شکار خونآشامها، آبراهام جوان به تحصیل در رشته حقوق هم مشغول است و در کارهای سیاسی شرکت میکند تا اینکه به رئیس جمهوری آمریکا برگزیده میشود و در قسمت دوم فیلم، عمده داستان به جنگهای داخلی آمریکا علیه بردهداری میپردازد و عاقبت لینکلن پیروز ماجراست.
واقعیت یا خیال، مسئله این است
همانطور که گفتم، در همه جای فیلم، پیوند واقعیت با داستان خیالی فیلم آنچنان قوی است که اگر کسی مطالعه نداشته باشد، بعید نیست باور کند که فیلم بر اساس واقعیات تاریخی ساخته شده است! تمامی نامها در فیلم، همان نام واقعی آدمهای آن زمان است. یا قضیه مرگ مادر، رئیس جمهور شدن آبراهام، دوست کودکی تا مرگ آبراهام به نام ویل جانسون یا جفرسون دیویس به عنوان دشمن او و خیلی مسائل دیگر همگی در دنیای واقع اتفاق افتاده است، اما به شکلی دیگر. اضافه کنید به این موضوع، تهیهکنندگی تیم برتون را که کاملا مشخص است صحنههای فانتزی فیلم با آن جلوههای ویژه عظیم، از فیلتر او هم گذشته است و در برخی صحنهها به راحتی میتوان رد پای برتون را در فیلم دید.
بازیگران اصلی فیلم یکی از نقاط قوت فیلم هستند. بنجامین والکر که بازیگر چندان شناختهشدهای نیست، به بهترین شکل نقش آبراهام لینکلن را ایفا کرده است. بازی دمنیک کوپر به نقش هنری استورجس هم از نقاط قوت فیلم است و رافوس سول یکی از بازیهای خوب دوران بازیگریاش را با نقش آدام بر جای گذاشته است. فیلمبرداری و تدوین فیلم هم بسیار عالی انجام گرفته است و ریتم فیلم تا پایان فیلم یکدست میماند و مانع از خسته شدن تماشاگران میشود. در نهایت فیلم «آبراهام لینکلن: شکارچی خونآشام» از آن دست فیلمهای فانتزی است که دیدن آن باعث نمیشود احساس کنید وقتتان تلف شده است.
پیوند تاریخ و سینما
فیلم از روی رمانی به همین نام نوشته گراهام اسمیت است که دستمایه نوشته شدن این رمان، دستنوشتههای آبراهام لینکلن است. فیلم هم از ورق زدن خاطرات آبراهام لینکلن آغاز و شروع میشود. تیمور بکمامبتوف کارگردان قزاقستانی فیلم درباره تلفیق تاریخ و فانتزی در فیلمش میگوید: «قصدم ساخت یک فیلم هیجانانگیز و اکشن بود.
زندگی آبراهام لینکلن هم در سیاست و جنگ خلاصه شده است. پس در فیلم من هم هر دو جنبه سیاست و جنگ دستمایه قرار گرفته است، اما این دو در قالب یک داستان فانتزی عرضه شده است. در فیلم من، سیاست تنها وسیلهای برای شکار خونآشامهاست. فیلم کلا در قالب انتزاعی ساخته شده است و در خیلی از صحنههای فیلم، شاهد دیالوگها یا کنشهای طنز هم میتوانید باشید که لازمه فانتزی بودن است.»
زندگی واقعی آبراهام لینکلن سراسر از غم است. اگر چه آبراهام لینکلن خودش به شخصه انسانی شوخطبع بوده است، اما در تمام طول زندگیاش، سالی نبوده که یکی از آشنایانش را از دست نداده باشد و در فیلم هم این نکته به نوعی بارز است. بنجامین واکر هم به عنوان بازیگر نقش آبراهام لینلکن به خوبی توانسته است این حس لینکلن را دربیاورد. بد نیست بدانید که واکر هر روز مجبور بوده تا بیش از هفت ساعت گریم شود تا چهرهاش به آبراهام لینکلن شباهت پیدا کند. «تبر» به عنوان اسلحه لینکلن در فیلم به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است.
آبراهام لینکلن واقعی در حقیقت هیزمشکنی معروف بود که سرعتش در شکستن هیزم و کندههای درخت زبانزد مردمان بود. این تبر نیز از پدرش به او ارث رسیده بود، زیرا تنها سرمایه خانواده لینکلن همین تبر بود که پدر آبراهام با آن امرار معاش میکرد.
در نهایت، فیلم «آبراهام لینکلن: شکارچی خونآشام» سومین فیلم با موضوع داستان زندگی آبراهام لینکلن است که امسال ساخته یا روی پرده رفته است. اولین فیلم را استیون اسپیلبرگ بر اساس زندگی لینکلن ساخته است که همین روزها اکران میشود و دومین فیلم «آبراهام لینکلن علیه زامبیها» است که اکشنی تجاری است و باز هم قرار است همین روزها اکران محدود شود.
نکته آخر: سینما هنری است که برای داستان خود میتواند از هر چیزی اقتباس کند و مهمتر از همه واقعیات را به آن شکلی که مدنظر دارد تغییر دهد. اگر سینما را تنها به عنوان «سینما» بپذیریم، نه کشته شدن هیتلر در فیلم تارانتینو دیگر نقدی به همراه دارد، نه نشان دادن آبراهام لینکلن به شکل شکارچی دراکولاها! نمیدانم اگر قرار بود ما زندگی یا برههای از زندگی یکی از شخصیتهای سیاسی، اجتماعی، هنری، ورزشی و… (حتی درجه دو یا سه) کشورمان را در قالب فانتزی (و حتی نه طنز) به فیلم تبدیل کنیم، چهها که نمیشد.
اما باور کنید سینما کارش قصهگویی است و تعهدی هم در قبال واقعیت ندارد. همانطور که با اکران فیلم «آبراهام لینکلن: شکارچی خونآشام» هیچ سیاهپوستی به خاطر چهرهای که از پدر معنویشان نشان داده شد، اعتراض و هیچ تاریخدانی شروع به نقد این فیلم نکرد.
بازخوانی یک فیلم
لارنس عربستان
در اوایل دهه 50 میلادی، دیوید لین کارگردان سرشناس و فقید سینما نامهای به مدیریت کمپانی کلمبیا پیکچرز ارسال کرد که در این نامه از علاقهاش به ساخت فیلمی بر اساس زندگی لارنس عربستان، شاهزاده جوانی که در تاریخ معاصر کارهای بزرگی انجام داده بود، خبر میداد. تقریبا مراحل تایید تا ساخت فیلم توسط هالیوود بیش از 10 سال به طول انجامید تا اینکه فیلم کلید خورد. لارنس عربستان جوانی علاقهمند به باستانشناسی بود که با شروع جنگ جهانی اول از طرف دولت انگلستان به خاورمیانه سفر کرد. ماموریت لارنس این بود که به کمک اعراب برود تا آنها بتوانند در مقابل ترکان عثمانی جنگ را پیروز شوند و احتمالا پول نفت هم در جیب سرمایهداران آمریکایی و انگلیسی برود! لارنس به محض ورود به خاورمیانه، با هوشمندی تمام، اعراب را یکپارچه کرد و با تفکر زیرکانهای که داشت، نقشههای زیادی برای جنگ کشید که اعراب را به پیروزیهای بسیاری رساند و در میان آنها تبدیل به یک چهره محبوب و سرشناس شد. لارنس مرکز عملیاتی خود را کشور فلسطین قرار داده بود و از همان جا جنگ را اداره میکرد. مایکل ویلسون، فیلمنامهنویس این فیلم، فیلمنامه این اثر را از خاطرات خود لارنس اقتباس کرده بود و قرار بود در ابتدا نقش لارنس را مارلون براندو بازی کند. اما بعد قرار بر این شد که از بازیگری استفاده شود که کمتر شناختهشده باشد. پس انتخابهای بسیاری به میان آمد و حتی یکی دو بازیگر هم بهطور قطع انتخاب شدند که بعدها از انجام بازی سر باز زدند تا اینکه قرعه به نام جوانی به نام پیتر اوتول افتاد و اوتول یکی از بهترین بازیهای تمام عمرش را در این فیلم انجام داد. زمان فیلم 222 دقیقه بود و صحراهای گرم و جانفرسای عربی لوکیشن اصلی فیلم بودند. فردی یانگ یکی از بزرگترین فیلمبرداران تاریخ سینما، فیلمبرداری کار را بر عهده داشت که با قطع 65 میلیمتری (همان 70 میلیمتری خودمان!) فیلم را فیلمبرداری کرد که حتی امروزه هم میتوان فیلمبرداری او را یک شاهکار خواند. صدها سیاهیلشکر آماتور در صحنههای جنگی حضور یافتند که با آن حجم انفجار و مبارزه، کاری طاقتفرسا بوده است.
فیلم در مراسم اسکار سال 1964 (فیلم در 1962 ساخته شده بود) موفق شد اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی را از آن خود کند که ناگفته پیداست حقخوری مراسم اسکار در دادن جایزه به پیتر اوتول را نمیتوان فراموش کرد. به گفته خیلی از منتقدان، این فیلم بهترین فیلم دیوید لین و موسیقیاش بهترین موسیقی کارنامه موریس ژار است.
توسط مدیریت سایت درمشاوره خانواده · پاسخ 2984 روز 21 ساعت 42 دقیقه قبل
سوال: 43 پذیرفته شده: 1 ( 2% ) | امتیاز: 867
اقایون در رابطه جنسی از چه چیزی خوششون میاد؟
توسط toobaa · 2984 روز 32 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
1-مردها، زن هايي را بيشتر دوست دارند که در رختخواب مرموز و اسرار آميز باشند. 2-زنهايي که علاقه ي زيادي به معاشقه و روابط جنسي نشان مي دهند، جذابيت خود را از دست داده و براي مردها زياد تحريک کننده نيستند. 3-هنگامي که زن ها در رختخواب مي خندند و يا بازيگوشي مي کنند، باعث عذاب مردشان مي شوند. 4-زن ها در مقايسه با مردها، اهميت بيشتري به بهداشت شخصي خود مي دهند. 5-چنان چه خواسته هاي جنسي خود را به مرد زندگيتان بگوييد او به طرزي پنهان از شما منزجر خواهد شد. 6-مادامي که به خواسته هاي جنسي مرد زندگيتان رسيدگي مي کنيد، اشکالي ندارد خواسته هاي جنسي خود را نيز از اوبخواهيد. 7-نعوظ مرد، به اين معني است که او تحريک شده و آماده ي اجراي عمل جنسي است. 8-دليل اصلي آن که مردها به هنگام روابط جنسي در مقايسه با زن ها کمتر صحبت مي کنند، آن است که مردها از اين که احساساتي و رمانتيک تر باشند، مي ترسند. 9-مردها به طرزي پنهان از اين که همسرشان به کرات به روابط جنسي احساس نياز کند و شروع کننده باشد، مي ترسند و احساس مي کنند، چنين زن هايي «زمخت»بوده و به مردشان اجازه نمي دهند احساس مردانگي کند. 10-بهترين زمان براي صحبت درباره ي مسايل جنسي با همسرتان در رختخواب است. چنان چه فکر مي کنيد که حتي يکي از جملات زير درست هستند، پس در زمينه ي روابط جنسي دانش کافي نداريد.چنان چه فکر مي کنيد، اغلب يا تمامي اين جملات درست هستند، از اين که اين مقاله را شروع کرده ايد، خوشحال باشيد!حقيقت اين است که تمامي اين جملات نادرست مي باشند.دليل آن را در حين مطالعه ي اين مقاله خواهيد آموخت.
توسط مدیریت سایت - محمدی · 2983 روز 21 ساعت 16 دقیقه قبل