


ایرانیها خوشتیپند یا نه؟
ایرانی های خوش تیپخوش تیپی جوانان و اختلاف فرهنگیخوش تیپی و ابتذالخوش تیپی و تهاجم فرهنگیخوش تیپی و مد روزروش خوش تیپ شدننماد خوش تیپ شدننماد خوش تیپینماد خوش تیپی ایرانی ها
ایرانیها خوشتیپند یا نه؟
میایستیم جلوی آینه و چند دقیقه یا ساعت، موهایمان را درست میکنیم، چند دست لباس عوض میکنیم و نظر این و آن را میخواهیم. بعد به خودمان نگاه میکنیم و میگويیم: «خوشتیپ شدم؟» این سوال ما در این مقاله است. اینکه ما ایرانیها خوشتیپیم یا بلدیم خوش لباس باشیم یا نه. بهخصوص حالا که مارک و برندهای رنگارنگ حسابی دور و برمان را پر کرده و قدرت انتخابمان بیشتر است. خوب هم میدانیم خیلیها چند صد هزار تومان و شاید هم بیشتر صرف سر و وضعشان میکنند، اما باز هم چنگی به دل نمیزنند یا برعکس.
موضوع برای شما هم مهم شد؟ معلوم است. وقتی قرار است همه در محل کار و بین دوست و آشنا و هم دانشگاهیها آدم را با لباس بشناسند و شخصیتش را با آن بسنجند، چرا درست پوشیدنش مهم نباشد. حالا نروید سراغ ستکردن لباسها. این چند صفحه را بخوانید بعد…!
مرد واقعی سوسک بود
چرا از سوسکها میترسیم؟ این سوالی است که بشر همواره از خود پرسیده است. مگر سوسکها چه ظلمی در حق بشریت کردهاند؟ ما در حالی از سوسک میترسیم که اگر چنگیزخان مغول با شمشیر زهرآگین در همین سال 2011 در حالی که فریادی از روی خشم میکشد و سودای خونریزی دارد، وارد اتاقمان بشود، بلند میشویم و با او روبوسی میکنیم و به رفقایمان زنگ میزنیم که بیایند و فیلم ما را در حالی که داریم لپ و سبیل چنگیزخان را میکشیم بگیرند و بعد بلوتوثمان دربیاید! با پیشرفت تکنولوژی و اثبات اینکه لولو وجود خارجی ندارد، باز هم از سوسک بیشتر میترسیم تا لولو. (البته به تازگی این نتایج همراه با خیزش ناگهانی لولو در بعضی عرصهها زیرسوال رفته است.) با تحقیقات شبانهروزیمان به این نکته مهم دست یافتیم که دو گروه از سوسک میترسند: گروه اول زنها و گروه دوم مردها.
ترس مردان از سوسک
بعضی از مردانی که به سوسک میگویند «سوکس» و بسیار هم روی آن پافشاری میکنند، اعتقاد دارند که ترس از سوکس متعلق به قشری به نام ضعیفه است. البته فمنیستها هم بیکار ننشستند و بیانیهای دادند و اعلام کردند ترس از سوسک باید بین زن و مرد برابر باشد و برای ایجاد جنگ روانی عکسی را منتشر کردند که در آن یک مرد درحالی که به گوشهای خزیده و دارد صورتش را چنگ میاندازد، به همسرش که در حال بلع یک عدد سوسک آمریکایی است مینگرد. فارغ از دعواهای سیاسی و مکتبی باید بگویم که مردها از سوسکها نمیترسند، بلکه بدشان میآید و این نفرت هم از حسادت ناشی میشود. شاید به خود بگویید که بارها دیدهاید که زنی به پیشی، هاپو، خرگوش و حتی عروسک «هومر سیمپسون» یا «عموقناد» بسیار بیشتر اظهار ارادت و مهرورزی میکرد تا به شوهرش، اما تا به حال حسادت به سوسک را ندیدهاید! مشکل اینجاست که مردان همیشه در نمایش قدرت مقابل همسرانشان با حضور قدرتمند سوسکها نقش بسیار کمرنگی را ایفا میکنند.
مسعود کیمیایی در کتاب «خدمات متقابل سوسک و مرد» مینویسد: سوسک خسته بود، میخواست بزنه بیرون از این همه کثافت، زن منصورخان ازش حساب نمیبرد، سرکشی میکرد، نامهربونی میکرد، سوسک یه روز از زیر آشغالا اومد بیرون، یه هفتتیر دستش بود، زن منصورخان از سوسک میترسید ولی از منصورخان نه! سوسک اومد تو مستراح منصورخان هم نشسته بود، هفتتیرو داد به منصورخان گفت بزن! دِ بزن لامصب! منصور خان ماشه رو کشید، زنش ناغافل اومد تو. اشک تو چشماش حلقه زد و گفت: منصور خان! شجاع دل! تو مل گیبسون منی! مرد واقعی سوسک بود!
ترس زنان از سوسک
سوسک میتواند باعث زندانی شدن یک فرد هم بشود. میگویند «ژاندارک» دختری که به تنهایی سپاهی را رهبری میکرد و از ارتشی هراس نداشت، توسط بورگونیها در یک عملیات دستگیر شد و سپس به کشیشی انگلیسی فروخته شد. اگر دقت کرده باشید هیچ وقت تاریخ، ما را در جریان چگونگی دستگیری قرار نمیدهد، ولی دلیل نمیشود که ما شما را در جریان قرار ندهیم! اصل ماجرا این بود که وقتی ژاندارک با تنی چند از همراهانش از ترس سربازان انگلیسی پشت ارابهای پنهان شده بودند، ناگهان سوسکی از کنار ژاندارک رد میشود و با فریاد «سوسک! سوسک! بارالها اکنون چه کنم؟» از سوی او که تاریخ به اشتباه شیرزنش مینامد، محل اختفای خود را لو میدهد و خودش هم گرفتار میشود.
معمولا زنهای هراسان از سوسک به دو دسته تقسیم میشوند. آنهایی که از اعتراف به این ترس ابایی ندارند، دوم آنهایی که به این اعتراف نه چندان سخت ابا دارند. دسته اول که هیچی! بنازیم به مرام و صداقتشان. اما دسته دوم تجربه نشان داده است که ابتدا سوسک را مشاهده میکنند و غش میکنند، سپس وقتی به هوش میآیند و بهشان گفته میشود که بابام جان سوسک که ترس ندارد! میگویند: «من که نمیترسم! فقط چندشم میشه! میدونی؟ یه جوری میشم.» نه به آن لحظه که طوری فریاد میزنند انگار از یک طرف جک نیکلسون با تبر و از طرف دیگر یک دسته زامبی خوشحال بیمنطق دنبالشان میدود نه به این آرامش بعد از رفع خطر! به هر حال سوسک موجودی است که بدون اینکه کار خاصی بکند، ما را میترساند. شاید همین که کار خاصی را انجام نمیدهد و با بیتفاوتی پا به عرصههای حساسی مثل دستشویی میگذارد و شاخک تکان میدهد و دنبال یک لقمه نان حلال میگردد، موجب غافلگیری و ترس ما میشود! من این مطلب را نوشتم و بشر هنوز دارد از خود میپرسد که چرا از سوسک میترسد! واقعا چه کسی میداند! نه واقعا…
فردا ماهی دق میکند
از بین آن همه ماهیای که تو تشت سفید رنگ جلوی مغازه بود انگشت اشارهاش را گرفت سمت من و با تاکید به فروشنده گفت: اون… اون رو میخوام… همونی که بالههاش سفیده… همون رو بهم بدین. فروشنده دیلاق بیدرنگ دست به کار شد و توری دستهدار سبز رنگ را تو تشت فرو کرد. صدای خنده کریه توری بر دیوارههای تشت که پیچید قیامتی بر پا شد. ماهیها ترسان و سرگردان تمام تلاششان پیداکردن راه فراری برای رهایی از توری. مطمئن بودم راه فراری پیدا نمیکنم و جان سالم از دستش بدر نمیبرم. اما طبق غریزه باید فرار میکردم. خودم را بین دستهای از ماهیها که وحشت زده در هم میلولیدند جا کردم. به امید اینکه شباهتمان توری را به اشتباه بیندازد و ماهی دیگری جای من به دام بیفتد.
به این امید بودم که دوباره گفت: اوناهاش… اوناهاش… رفت بین اون چند تا ماهیه. توری دسته دار سبزرنگ خیلی زود ردم را زد و به سمتم حمله ور شد. فرز و چابک از کنار دسته بلندش خودم را سمت دیوارهای تشت کشاندم. دیوارههای سفید رنگ تشت تا قبل از پیدا شدن سر و کله توری دستهدار سبز رنگ حریم امنی برای همزیستی مسالمتآمیز ما بود. هرچند تعداد زیادمان مانع از این میشد که آزادانه بین دیوارههای تشت جولان بدهیم یا دنبال هم بگذاریم یا گوشهای دور از چشم بقیه لحظاتی از با هم بودن لذت ببریم. اما به تشت و دیوارههای سفیدش عادت کرده بودیم. تا اینکه سایه مرگ بر تشت نشست و ترس دغدغه حباب به حباب آب شد و چهار دیوار تشت تنگتر و تنگتر.
دار و ندارم بالههایی که توانشان لحظه به لحظه کمتر و کمتر میشد. خسته و بیرمق از این سر تشت به آن سر گیج و گنگ شنا میکردم. بارها و بارها دیده بودم توری دسته دار سبزرنگ تن که به آب میزد، چطور قربانیش را به دام میانداخت. ماهیهای نا امید از بالههای بیرمق. دیوارههای سفید سر به فلک کشیده تشت. نفسهای به شماره افتاده از ترس. فرار دسته جمعی ماهیهای وحشت زده. کابوس خاطره چشمهای ترس خورده مات و مبهوت قهر توری. و در نهایت تسلیم و تسلیم و تسلیم. و حبابهایی که در بهتی از سکوت عاطل و باطل در آب معلق میماندند. بهتی که غمباد میآورد و ماهی آنقدر باد میکرد تا از غم متلاشی میشد. و آهسته آهسته بر سطح آب میآمد و شناور میماند تا میگندید. سرنوشت ماهیهای گندیده را هم جوب آب کنار تشت رقم میزد. حتی گربههای بیسروپا هم که تمام روز با چشمهای گرسنهشان در کمین تشت مینشستند رغبتی به ما هیهای گندیده نشان نمیدادند. و این بار قرعه به نام من افتاده بود و تمام تشت این را به خوبی فهمیده بودند. چارهای جز تسلیم نبود.
توری دستهدار سبز رنگ بیرحمانه خندید. فروشنده دیلاق فاتح گفت: آها… گیرش انداختم. تشت سراسر چشم. سراسر غم. حتم دارم فردا ماهیای دق میکند.
توسط مدیریت سایت درمشاوره خانواده · پاسخ 3089 روز 8 ساعت 40 دقیقه قبل
سوال: 43 پذیرفته شده: 1 ( 2% ) | امتیاز: 867
سلام دوستان من هيكلم خيلي خوبه خوشتيپم هستم فقط شكم دارم و به خاطر زانو درد نميتونم دراز نشست انجام بدم به نظر شما شنا برم شكمم آب ميشه؟؟؟
توسط sosool · 3080 روز 23 ساعت 12 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0
دوست عزیز میتونید به پشت دراز بکشید و پاهارو بالا بیارید و در این حالت رکاب بزنید بدون اینکه زانوها خم و راست بشه
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3080 روز 22 ساعت 1 دقیقه قبل
شنا به دليل اينكه وزن آدم توي آب خيلي كمتر احساس ميشه ورزش خيلي خوبيه.ولي به طور كلي تغيير فكر باعث ميشه به غذاها متفاوت نگاه كنيم و اين خودش باعث ميشه كه لاغر بشيد
توسط tara22 · 3080 روز 23 ساعت 8 دقیقه قبل
سوال: 0 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1