


اعتماد به نفس
سلام و خسته نباشید. من دختری 31 ساله ، مجرد، فرزند اول خانواده و 2 برادر دارم. تحصیلاتم کارشناسی مدیریت دولتی و بیکار هستم. مشکلم نداشتن قدرت بیان و اعتماد به نفس هستش .به عنوان مثال وقتی در یک جمعی قرار میگیرم نمیتونم راحت با دیگران ارتباط برقرار کرده و صحبت و اظهار نظر کنم چون هم خجالت میکشم و هم میترسم حرفی که میزنم نتونم به درستی بیان کنم و بیشتر باعث آبرو ریزی و خجالت کشیدن من بشه. یا هیچ وقت نمیتونم حقم رو بگیرم چون به محض اینکه میخوام با شخص مقابل صحبت کنم تمام بدنم از شدت استرس میلرزه و گریه ام میگیره. من یه موضوع کوچک رو برای خودم بزرگ میکنم و نمیتونم از مغزم خارجش کنم و همش خود خوری میکنم . من وقتی فکر میکنم به این نتیجه میرسم که نتایج این رفتارهای من به پدرم برمیگرده چون همیشه اون به جای من تصمیم میگرفته و همه سختگیریها برای من بوده چون بچه اول بودم و روی من حساس به خصوص از نظر تحصیلی و همیشه اگر منو دعوا میکرد و یا گاهی میزد فقط به خاطرنمره که باید حتما 20 میگرفتم حتی رشته دبیرستان با توجه به علاقه من انتخاب نشد من عاشق هنر بودم ولی به اجبار ریاضی انتخاب کردم چون در اون زمان رشته هنر رو پدرم بد و باعث شرمندگی میدونست هر چند که الان به این نتیجه رسیده که در این مورد اشتباه کرده ولی به نظر من دیگه هیچ ارزشی نداره چون آینده من تباه شده و هیچ وقت اجازه اظهار نظر نمیداد یا اگه در جمع حرفی میزدم اگه اشتباه بود در جلوی جمع بهم میگفت وصبر نمیکرد وقتی که مهمانها رفتن بعدا اشتباهم رو بگه. برای همین من سعی میکردم که حرفی نزنم که خجالتم بده. الان خیلی بهتر شده ولی بازم میگم برای من پشیمونی پدرم دردی رو از من دوا نمیکنه چون منو تبدیل به یه دختر خیلی آروم و سرد کرده که نمیتونم به قول معروف با دیگران بجوشم.وقتی افراد کم سن و سالتر از خودم رو میبینم که چه جوری انقدر راحت در یک جمع صحبت میکنن و اعتماد به نفس دارن فقط حسرت میخورم. چون میدونم به اینها فضا داده شده که حرف بزنن و اظهار نظر کنن.چندین بار به کلاسهای مختلف رفتم تا وارد جامعه بشم و بتونم با دیگران ارتباط برقرار کنم ولی تاثیری نداشته. و این رو هم بگم که من با مامان ارتباط بسیار صمیمی دارم و و فقط با اون میتونم راحت حرف بزنم البته نا گفته نماند پدرم خیلی مهربون هستش و هیچ چیزی برای ما کم نمیذاره ولی زود عصبانی میشه و برای همین ما بچه ها اگه مشکلی داشته باشیم به مامان میگیم چون میترسیم بابا دعوا مون کنه. لطفا شما منو راهنمایی کنید و بگید که چه کار کنم . بازم ممنون.
توسط narvan.f دردستهبندی نشده · پاسخ 3358 روز 11 ساعت 42 دقیقه قبل
سوال: 1 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1
سلام خوبید؟ از اینکه این سایت رو برای مشاوره انتخاب کردید ممنونیم. بابت تاخیری که در پاسخگویی به سوالات پیش امده جدا عذرخواهی می کنیم. اما بریم سر اصل مطلب.
خوب این قضیه ای که در مورد اعتماد به نفس مطرح می کنی رو که از طریق اینترنت و راه دور نمیشه حلش کنیم . فقط می تونم بگم شاید حرفهای که در مورد نحوه تربیت ت میزنی درست باشه و شاید سخت گیری های پدرت باعث شده باشه که کم رو بشی. و خیلی ها هم شرایط مثل تو رو داشتن. بالاخره توی یه سنی به رشد و شکوفایی و استقلال میرسن. چه جوری؟ شما کافیه این ذهنیت محدودیتهاتو از طرف پدرت بذاری کنار. هی نشی مدام غصه بخوری و مسبب همه بدبختی هاتو پدرت بدونی. اول این قضیه ر وبذار کنار. به خودت تلقین کن که میخواثی از اول شروع کنی. مدام به هر مشکلی برمیخوری و اعتماد به نفس نداری قضیه پدرت رو تو ذهنت پررنگ نکن. این از این.
قدم دوم اینه که بری دنبال علایقت. مطمئنا اگه شروع کنی و دنبال علایقت بری. مثلا همین کارهای هنری که میگی. از یه کلاس و یه جایی باید شروع کنی. اغلب اون کسانی که اعتماد به نفس ندارن باید شروع کنن به خلق اثر و یا کارآفرینی. اگر هم میخوان اعتماد به نفسشون در جمع بره بالا باید دسته جمعی اردو و تفریح برن.
من با خیلی از موارد مثل تو مواجه بودم. که خوب اونا که می اومدن دانشگاه خیلی خیلی شرایطشون بهتر میشد . چون دانشگاه بهترین محیط بود برای اینکه خودشون رو اثبات کنن. نمی دونم شما چرا نخواستی این کار رو انجام بدی؟ پدرت که دیگه تو دانشگاه باهات نبوده که؟
از همین الان شروع کن. سرکار برو. کلاس هنری اسم بنویس. اگه بری دنبال یه هنری که مورد علاقه ات هست بعد یه اثری خلق کنی که دوستش داشته باشی کم کم می بینی که اعتماد به نفست میره بالا.
با دوستات کوه برو چون اعتماد به نفست میره بالا.
هزار و یک کار میتونی انجام بدی که من برای بچه هایی که مثل تو همین مشکل رو دارن پیاده می کنم روشون. مثلا دسته جمعی میریم اردو و اون فرد میشه لیدر گروه. مثلا به مدت دو سه ساعت. مسئول گروه میشه.
مثلا میریم اردو جهادی و بهش مسئولیت میدیم.
مثلا مسابقه حافظ خوانی راه می اندازیم و اون طرف باید تو جمع برامون یک صفحه حافظ بخونه.
مثلا اون طرف میشه مادر خرجمون و وسائل مورد نیاز اردو رو خودش باید بره بخره.
مثلا اگه چیزی کم و کسری داشته باشیم و بخوایم که مثلا بره از کسی قرض بگیره اونو می فرستیم جلو.
مثلا تو دانشگاه یه تحقیق یا پژوهش علمی رو راه می اندازیم و و اون طرف باید بیاد کنفرانس بده.
اون قدر این مدل کارها رو تکرار می کنیم که کم کم توی یه مدت زمان خیلی کوتاه طرف میشه بمب اعتماد به نفس.
باید بخوای. باید خودت برای خودت شرایطو و محیط پیشرفت رو ایجاد کنی. حالا همه عالم هم بزنن شخصیتت رو بترکونن. خودت باید اعتماد به نفس برای خودت بسازی. مثلا کوچکترین کاری رو هم که تو خونه انجام میدی خودت رو تشویق کن. برای خودت جایزه بخر. از مرتب کردن ساده اتاقت به بهترین نحوه گرفته تا درست کردن یه غذای خوشمزه. وقتی همین کارها رو خوب انجام دادی برو جلو آینه و به خودت بگو کارت عالی بود آفرین و خودت رو به نوشیدنی و یا مثلا یه ساندویچ و یا خوردنی مورد علاقه ات دعوت بکن. کار مورد علاقه ات ر وانجام بده.
هزار و یک استعداد درون تو خوابیده. اونا رو بیدارشون کن و ازشون استفاده کن. تو می تونی. من مطمئنم.
موفق باشی عزیزم.
توسط خانم زهرا عباسی · 3350 روز 11 ساعت 2 دقیقه قبل
اطلاعاتی در دسترس نیست
NARVAN.F
خب طبیعیه که شما در این حالت دنبال مقصر باشید چون در این حالت بهتون احساس رضایت میده و به همین خاطره که پدرتون رو مقصر میدونید … برای رفع این مشکل باید روی بیانتون کار کنید و خوندن متنی با صدای بلند جلوی آینه خیلی مفیده چون گوشتون صداتونو میشنوه و اینطوری اشکالات تلفظ رو میتونید رفع کنید … در ضمن میتونید مشورت کنید .. با یک مشاور متعهد میتونید مشورت کنید و ازش در این مورد کمک بخوایت … پ بجای خودخوری حرکت کنید تا بتونید این مشکل رو حل کنید
توسط مدیریت سایت - محمدی · 3117 روز 15 ساعت 55 دقیقه قبل
اطلاعاتی در دسترس نیست