پرسشتان را مطرح کنید

خانه » ازدواج » پر از سکوت
1 امتیاز
Vote Con!

پر از سکوت

;پر از سکوت'

باسلام و سپاس فراوان بخاطر سایت خوبتون
نمیدونم از کجا شروع کنم. من دختری 22 ساله هستم از بچگی پسرخاله مادرمو دوست داشتم اون خیلی پسر خوب و با ایمانی بود و سالها بعد یعنی 17 سالگی فهمیدم عشقمون دو طرفست… 7 ماه باهم دوست بودیم و عشقمون رو بر مبنای زندگی حضرت علی و حضرت فاطمه گذاشتیم… اون واقعاً عاشق من بود فکر نمیکنم هیچ کس به صبوری و مهربونی اون بوده باشه، واقعاً از ته قلبش دوستم داشت و همیشه از خاطرات کوچیکیمون میگفت که چقدر عاشقم بوده و… البته منم وحشتناک دوستش داشتم
ولی بعد از 7 ماه مادرم من رو به اجبار نامزد پسر خاله خودم کرد و من فقط 3 ماه نامزد بودم و حتی یک ثانیه باهاش تنها نبودم توی اون 3 ماه خیلی عذاب وجدان داشتم و هر روز گریه میکردم و اینم بگم خالم که قرار بود مادرشوهرم باشه خیلی با من بد کرد و کلاً من و شخصیتمو خرد کردن و یه جورایی نابود شدم
دیگه اون دختر شاگرد ممتازی که همه انتظار پزشکی ازش داشتن نبودم… من بودم و تنهایی و گریه و حسرت، درست مهمترین سال زندگیم یعنی سال کنکورم ولی آه که بازی سرنوشت منو بدجور بازی داد
سال 89 بود با التماس و خواهش و معذرت خواهی برگشتم پیش عشق سابقم…. اوایل خیلی باهام بد بود ولی من بهش حق میدادم ولی به مرور زمان و خواهش بخشیدم…. همه اتفاقات دوران نامزدیمو بهش گفتم و …. ولی نه اون دیگه اون عشق اولم نبود. دیگه مثل سابق دوستم نداشت. من فقط سه ماه نامزد ساده بودم اونم به اجبار…. ولی نتونستم کسی رو جاش بزارم ولی اون دیگه پر از غرور شده بود پر از بی مهری. روزهای زیادی سپری شد گاهی باهم دوست بودیم و گاهی قهر… از همه بدتر اینکه مادرش شدیداً از من متنفر… حتی نگاه به منم نمیکنه. منم چون از نامزدی قبلیم داغون شده بودم دلم میخواست با مادرش خوب باشم ولی مادرش اصلا خوشش از من نمیاد. پسره هم کاری نمیکنه آخه مادرشو بی نهایت دوست داره. نمیدونم کی داره حرفای منو میخونه تو چه سمت و رشته ایه ولی هر کسی هستی کمکم کن درست تصمیم بگیرم.. من الان لیسانس حسابداری دارم و توی یه شرکت بزرگ کار میکنم. دروغ نگم خواستگارای خوبی دارم ولی نمیتونم اعتماد کنم. فکر اینکه یکبار دیگه شکست بخورم آزارم میده. نمیدونم با همین عشقم بمونم یا بزارم و برم دنبال واقعیت ها. تمام قلبم پر از ترکش بی مهری عشقمه.. میخوام زندگیمو نبازم میخوام موفق باشم و به قله ها برسم نه به دره ها و پستی ها. چکار کنم؟ کمکم کنید

توسط samanehjoon درازدواج · پاسخ 3732 روز 20 ساعت 25 دقیقه قبل

سوال: 1 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

 

پاسخ (5)

  1. 0 votes

    سلام
    توروخدا جواب منو بدید من هر روز میام و منتظر پاسخی از شما هستم حالم خیلی بد چند روز پیش عشق سابقم با خانوادش صحبت کرده ولی مادرش شدیداً مخالفه میگه ازدواج فامیلی رو دوست نداره
    تاوان بد بودن فامیلو چرا من باید پس بدم. .. منم دل خوشی از فامیل و نامزدی گذشتم ندارم چکار باید کنم
    توروخدا یکی منو از این جهنم نجات بده. حس میکنم دارم کم کم نابود میشم. 2 هفته است و من 3 کیلو وزن کم کردم
    میترسم… از یه طرفی عشق 7 سالمو نمیخوام از دست بدم و میدونم درآینده میتونیم روی هم کار کنیم و زندگی خوبی داشته باشیم و از طرف دیگه خانوادشو چکار کنم منی که یکبار زخم این فامیلو خوردم دیگه جونی ندارم دوباره بشکنم
    کمکم کنید
    یا علی

    توسط samanehjoon · 3728 روز 23 ساعت 24 دقیقه قبل

    سوال: 1 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 1

  2. 0 votes

    سلام
    توروخدا جواب منو بدید من هر روز میام و منتظر پاسخی از شما هستم حالم خیلی بد چند روز پیش عشق سابقم با خانوادش صحبت کرده ولی مادرش شدیداً مخالفه میگه ازدواج فامیلی رو دوست نداره
    تاوان بد بودن فامیلو چرا من باید پس بدم. .. منم دل خوشی از فامیل و نامزدی گذشتم ندارم چکار باید کنم
    توروخدا یکی منو از این جهنم نجات بده. حس میکنم دارم کم کم نابود میشم. 2 هفته است و من 3 کیلو وزن کم کردم
    میترسم… از یه طرفی عشق 7 سالمو نمیخوام از دست بدم و میدونم درآینده میتونیم روی هم کار کنیم و زندگی خوبی داشته باشیم و از طرف دیگه خانوادشو چکار کنم منی که یکبار زخم این فامیلو خوردم دیگه جونی ندارم دوباره بشکنم
    کمکم کنید
    یا علی

    منم یه کابر این سایت هستم داشتم مشاوره ها و موضوعاتو همینجور میخوندم که به شما رسیدم خیلی ناراحت شدم 🙁
    خدا کنه مشکلت حل بشه

    توسط Behtarin.Jonoubi · 3727 روز 8 ساعت 25 دقیقه قبل

    سوال: 1 پذیرفته شده: 0 ( 0% ) | امتیاز: 0

  3. 0 votes

    مشکلت خیلی شبیه به منه.منم بخاطر گذشتم نخواست و تنهام گذاشت..:-(

    توسط shohreh-18 · 3725 روز 18 ساعت 53 دقیقه قبل

    سوال: 1 پذیرفته شده: 1 ( 100% ) | امتیاز: 0

  4. 0 votes

    سلام. خوبید؟ از اینکه این سایت رو برای مشاوره انتخاب کردید. ممنونیم. می دونم الان کلی از دستمون عصبانی هستید که چرا اینقدر به سوالتون داریم دیر جواب میدیم. نمی دونم اصلا دیگه منتظر جواب هستید یا نه. اولا که باید جدا عذرخواهی کنم. بابت این همه تاخیر در پاسخگویی. گرفتاری داشتیم. شرمنده. دوما اینکه بریم سر اصل مطلب.
    اولش دلم میخواست بشینم و کلی دعوات کنم. به خاطر چی؟ به خاطر اینکه اول اول متنت نوشتی عشقمون رو برمبنای زندگی حضرت علی و حضرت زهرا گذاشتیم. کدوم عشق رو؟ حضرت علی و حضرت زهرا کجا این مدلی عاشق هم بودن. کی بدون هیج اساس و پایه ای به هم دل می بستن؟ کی؟ هان؟ پس خواهشا اول کاری حرفت رو پس بگیر تا کلاهمون تو هم نرفته. این مدل عشق و عاشقی ها رو لطفا به ائمه معصومین (علیهم السلام) نچسبونید که هیچ ربطی به هم ندارن. اون هم بدون محرم نامحرمی؟ اون هم بعد این همه مدت؟ 7 سال؟ باز لازمه که من اینجا اون جمله تکراریه رو که اصلا دوستش ندارم دوباره بنویسمش رو دوباره مجبور بشم بنویسم که امــــــــــــــــــــــــــــــــان از دست شما جوونا امــــــــــــــــــــــــان.
    اول میرید با هم دوست میشید. بعد به هم علاقه پیدا می کنید. بعدش وابسته میشید. اون وقت عاشق هم میشید. اون هم چه عشقی…. عشقه دو آتیشه ی دو رو خاش خاشه از نوع فیلم هندیش. بعد همین طور این رابطه رو ادامه میدید تا کش بیاد. بعد دو سه چهار سال شایدم بیشتر تازه تازه میرید خانواده ها در جریان می ذارید. غافل از اینکه اینجا هندوستان نیست. ایرانه. بابا جان ایـــــــــــــــــــــــرانـــــــــــــــــــــــه. اینو تو مختون فرو کنید. خانواده ها نقش اول رو دارن. نه تنها در ازدواج بلکه بیشتر تصمیمات دیگه هم. خیلی دلم میخواد همین جا تمومش کنم و بگم به من چه 7 سال خربزه میل فرمودید حالا بشینید تا آخر عمر لرزشهاشو تحمل بفرمایید. چون کاری که شماها با دلتون کردید هیچ دکتر و روانشناس و مشاوری نمیتونه درستش کنه. اما حیف. اما حیف که اخلاق ورزشیم نمی ذاره و هی بهم میگه ادامه بده….
    در مورد این 7 سال و گذشته باید خدمت خواهر گلم بگم که از اونجایی که از نصیحت کردن متنفرم. پس بسی خویشتن داری می کنم و حرفی نمی زنم و بی خیال اون گذشته میشم و ازش میگذرم. و از باید ها و نبایدهایی که اتفاق افتاده حرفی نمی زنم. اما از این به بعد.
    باید بگم اصل این مشکل به شما خواهر گلم مربوط نمیشه. مشکل آقا پسره. و باید در اصل بگویم که ایشون شربت پرشکر زیادی میل فرمودند که اومدن دختر مردم رو یک دل نه صد دل عاشق خودشون کردن وقتی که مادرشون رو میشناسن، خانواده شون رو میشناسن که حرف اول و آخر رو میزنن. و مخالفت می فرمایند. شما هم ایضا شربت پرشکر زیادی میل فرمودید که عاشق این آقا پسر شدی بدون اینکه نه به باره نه به داره. پس لطفا زیادی خودت رو اذیت نکن. یه کم رنگین و سنگین باش. بیشتر از این هم خودت رو لطفا سبک نکن. ارزش خودت رو هم پایین نیار. هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد. شما خانمی خودت رو حفظ کن. یکی هم بزن تو سر اون دلت تا بشینه سر جاش. حالا ازدواج هم چندان آش دهن سوزی نیست که این طوری داری بالا و پایین می پری به خاطرش. برای آقا پسر مهلت تعیین بفرمایید تا خانواده شون رو راضی کنند. اگر هم نتونستن هر کی بره سی خودش. یه کم سخته. شاید از یکم هم بیشتر سخت باشه. باید بزاری به پای همون لرزید نهای خربزه خوریتون تو این 7 سال. دیگه بیشتر از این هم مشاوره نمیدم. چون دارم میبینم که به خاطر حرارت و عشق و احساس جوونیه که داره میزنه پاک داغونتون می کنه. یکم ازش فاصله بگیرید. چه جوری عقلتون رو به کار بندازید همه چی حل میشه. بعد تصمیم بگیرید. موفق باشید.

    توسط خانم زهرا عباسی · 3720 روز 16 ساعت 28 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

  5. 1 vote

    SAMANEHJOON

    خب دیگه اشتباه این بوده که تن به خواستگاری اجباری دادی .. در صورتی که میتونستی خیلی راحت ” نه ” بگی ولی این کارو نکردی و الان داری تاوان اون تردید در دوست داشتن عشق اول رو میدی .. ولی خب بقول معوف خیر در چیزیه که اتفاق میفته و باید بدونی که این عشق اول دیگه برای تو همسری خوب نخواهد بود چون نمیتونه خاطرات گذشته رو فراموش کنه و حتی اگه زندگی شما سر بگیره چشم انداز خوبی در انتظار شما نیست …پس بهتره کاملا” با گذشته خودت خداحافظی کنی و با مشورت با مشاوری متعهد برای زندگی تازه ای در آینده اماده بشید

    توسط مدیریت سایت - محمدی · 3483 روز 22 ساعت 26 دقیقه قبل

    اطلاعاتی در دسترس نیست

پاسخ شما

پر از سکوت | مشاوره جنسی رایگان

یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.